پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اگر احساس من در قلبت،ارزشمند می افتادکنار قهوه ی تلخ نگاهت،، قند می افتاداگر همسایگی، با چشم های تو، میسر بوداگر تصویر تو، هر دفعه با لبخند می افتادتماشایت، دگر در انحصار چشم هایم بوداگر این آرزو، با عشق و تو،هم بند می افتادمن هر فالی گرفتم تا ببینم،"دوستم داری"شدیدا حس وحال حافظ،آنجا گند می افتادچه حالی میدهد یکدفعه"میم مالکیت" راببینم بعد از اسم من فقط پسوند می افتادچرا سهم من از گلخندهایت،تاکن...
تا بهشتش برده ای، آنکس که شد هم دوش توکم نشد، در این میان اما کسی مدهوش توهر کسی طعم تن زن را به همراهت چشیدشک ندارم ، تا جهنّم مانده دوشادوش تولاک پشتی که برایش عشق مفهومی نداشترد شدش از ادعاهای دل خرگوش تومثل زیگورات، هم زیبا و هم پیچیده ایکلّ ایران را کشانده، عاشقی تا شوش تودر لباس آبی ات،،،،،،امروز زیباتر شدیکرده استقلالی ام،، گیرایی تن پوش توامشب هر کس دلبری با شعر کرد، اما نبُردآن دلی را که، ربود از من، لب خا...
"پیش پای تو دو راه ست، فقط من یا منحق نداری به کسی دل بدهی الا من"جاده ی عشق برای تو، همین یک طرف ستکه بیایی.. که بیایی..که بیایی. .تا مننام زیبای تو را، شعر نوشتم، هر شبتا به یاد تو بخوانند، جهانی با مندرد دارد که به زحمت برسم، تا به لبتنتوانم ..که ببوسم ، سر و رویت را منهیچ راهی نرسانده ست مرا، تا تن تومثل این ست که تنها زده ام، درجا منماه من باش که ...
تصویر دلخواه منی،،،، اقبال، یعنی توزیباترین تقدیرها ، در فال، یعنی تودل بسته ای بر آن خدای ناز، یعنی مندل برده ای با، چشم های کال یعنی توتشریح تو، در قلب من پیوسته این بودهممنوعه ی عاشقترین خوشحال، یعنی توسال نکو، تنها کنار تو عیان گردیدزیبای جذاب بهار سال، یعنی تومن آسمان را دوست دارم، در کنار یارحالا چه سرمستم،از این هم بال یعنی توگفتم؛ عقب افتادگی هایت، اگر این ستپس آن خدای گونه...
نفرین به شبی که تار کردیبر قلب منی که خوار کردینفرین به دقیقه های دوریبر من که به خود دچار کردییک دفعه نشد بپرسی از خودبا این دل خون چه کار کردیصددفعه ندیدنش مرا کشتچشمی که به نام یار کردیگفتم که به هر دقیقه می مردمردی که تو بی قرار کردیهر شب که دل از دلم بریدیهر شب که مرا خمار کردیدیدم که چه خفتی بعشق ستبر آنچه تو افتخار کردیاما به تو من نمی رسیدمعشقی که تو زهر مار کردیبازنده ی عشق، اگر کنونمچون...
من زیستن در شور و شر را دوست دارمدل دادگی ،، با یک نظر را دوست دارمعادت ندارم،،، زندگی را هی بنالماز. کودکی،، هر. دردسر را دوست دارمچون سرو ها، هم با وقار و با شکوهمهم طعنه ی تلخ تبر را دوست دارماز جاذبیت های این دنیا، فقط من!!!آن ماندگار بی پدر را،، دوست دارمآن چشم ها آن چشم ها آن چشم هایاز هر خدایی بی خبر را دوست دارمتا عاشقی،،،،، در معنویت راه دارددلدار حتی خیره سر را،، دوست دارماهل هنر. چشمان او را می شناسن...
در جواب دلبری هایم، شروع ناز کنپای چشمان سیه را،در جهانم باز کنگیره ی موبند را،از گیسوان خود دَرارسردی آغوش من را، با تنت اهواز کنمنکه شاعرگشتنم،باچشم زیبای تو شدحضرت انگیزه ام، کشف رموز راز کنخوبرویان جهان را،رسم بربد عهدی استبشکن این زسم کهن،اسب وفارا تاز کنبوی عطر بکر گندم زار موهایت بیارپرده ی عاشق شدن را، با لبت آغاز کندست بر مویم بِکِش،پیغمبر زیبای منآتش نمرود لب ها را بکُش،اعجاز کنعشق را با حسرت دید...
عشق بی اندازه ارزان شد، کسی چیزی نگفتبی بهایی نرخ انسان شد، کسی چیزی نگفتحرمت و احساس مان، شد پلّه ی شأن هوسرد شدن از هرکه،آسان شد کسی چیزی نگفتعشق، تنها ماند و هرگز عرض اندامی نکرددل،مطیع امر شیطان شد، کسی چیزی نگفتگفت \ف\،،، ما تا فرح زادش دویدیم و نبودیار ما،، گویی پشیمان شد،کسی چیزی نگفتچشم ها،،،، در آرزوی ذرّه ای زیبایی اندخواب بودم،\باز باران\ شد،کسی چیزی نگفتکاش می شد دید، یک بار دگر در س...
دل از این یار بکن، عشق دگر کار تو نیستآنکه می مرد برایت، پس ازاین یار تو نیستداغ تنهایی اش ار،،، تا به جنون هم بکشدهیچکس هیچکس اینجا پی دیدار تو نیستبِرَهانش دگر از مهلکه ی رنگی عشق در دل زخمی او، ذره ای آثار تو نیستقبض ناز تو برای دل او سنگین ستبعد ازاین سینه ی او مخزن اسرار تو نیستاز لبت یک کلمه صحبتی از عشق شنید؟؟پس از این هم،دل او در غم اقرار تو نیستآن چنان گند زدی بر همه ی پیکر...
نام قشنگ زندگی غم شد، بدون توحتی تنفس،مزه ی سم شد، بدون توهرگز سراغ عشق را، از قلب من نگیرشب های من ، رنگ محرم شد بدون توآن مبتلا بر چشم کالت،،،، تا ابد فقطدیوانه ای محتاج مرهم شد، بدون توبا قرص های خواب هم،خوابش نمی بردمردی که دیگر پشت او خم شد،بدون توتا گفته؛زندگی بدون من،چگونه است؟دنیایی از خواری، مجسّم شد،بدون توای چشم هایت لایق اسکار دلبری!!!دنیا فقط،یک حجم مبهم شد، بدون تو...
کولی! دل دیوانه را، سرمست جامش کن، برقص!هر چیز غیر از باده را،امشب حرامش کن، برقص!کولی!! منه افتاده از پا هم،، بهاری داشتمزخمی که از لطف خزان شد، التیامش کن، برقصحرمت شکستند از دلِ، این عاشق بی هم زبانامشب،تو دیگر مهربان شو،احترامش کن، برقصحتی نمی خواهم که تار مویی از او کم شودکولی ! دل ما را معاف از انتقامش کن، برقصبا یاد چشمان خدایش، جام بر جامم بکوبامشب سلامت را، فقط کولی بنامش گن، برقص...
چندین هزار شب شده، مردی خمار عشقگردیده چون دیوانه ای، در انتظار عشقاو مطمئن شد، هفته ای را سر نکرده استبی خاطرات مانده ات، بر یادگار عشقاما دمار از روزگار او در آمد ازعشقی که گردانیده اش، چون شهریار عشقیک جرعه حال خوب، بر قلبم نمی دهندمانند آن چیزی، که دل دارد کنار عشقمزمن نکن، درد فراق و دوری از دلشگردیده تنها حسرت قلبش،،، وقار عشقدلخوش بهیچ،آندل که از عشقش رمانده ایآزاد، آنی شد، که چون او شد، دچار عشق...
تنها تو را،،، تنها تو را، باید بغل کردجان را رها، از هر خداوند بدل کردوقتی تمام واژه ها، بوی تو دارندباید جنون شهر را هم، محتمل کردباید که از هر کوچه ی شهر تو کوچیدباید که بحران تو را اینگونه حل کردپیغمبری هم چون تو را، دنیا ندیدهدین تو را، باید فقط، باید عمل کردهر بار شعری از لب و چشمت نوشتمبا طعنه میگویند؛در شعرش عسل کردباید تو را، جغرافیای ناز نامیدتوصیف تو، شهر مرا هم مبتذل کردوصف تو، روحی تازه را، در شعر ...
با کسی، غیر تو، در سینه نمی آید عشقبگذارم که بیاید،،، که بیاراید عشق؟من از آن روز که در بند توٵم فهمیدمکه فقط با تو،فقط با تو، فقط باید عشقدل تو، مٵمن آرامش آشوب من ستپس چنان کن،که بقلب تو بیاساید عشقبهتر آن ست ، که دل را به خدا بسپاری؟تا که از مرحمت خویش، ببخشاید عشقهرچه کردم که از اندیشه ی تو، دل بکنمنتواتستم و ماندم چه بفرماید عشقدل به دریا بزن و همره احساسم شوو!یاگذر کن ز من و،یا که دل از شاید عش...
امشب ای یارِ رها از غم و نیرنگ، برقصبا دو تا هم دل دیوانه ی هم رنگ برقصبشکن خلوت بی معنی شب را، اخوی!!هم صدا با تپش، ساعت و آونگ برقصنگرانی که چه دارد، به سرت می آید؟زورکی خنده بزن،، با دل دلتنگ برقصماهی برکه ی خود باش و به همتای خودتتن، رها از لجن و هیزی و خرچنگ برقصاین همه سادگی از رونق و مُد افتادهباز هم با دل بی کینه و یکرنگ برقصامشب ازطایفه ی غم،شب تاوان شده استفارغ از فوت وفن وفرصت و فرهنگ برقص...
جز پلیدی _عشق_ گاهی هیچ معنایی نداشتهر کسی سمت دل آمد، شک نکن تایی نداشتدر فریبستان دنیا، شک نکن رنگ و ریادر جهان عشق بازان، هیچ فردایی نداشتوحشت از ایمان قلبم داشت، ابلیس هوسور نه ترسی از کسی، یا بیم تنهایی نداشتمی خرامد در دل بی جنبه هایی مثل منبا دروغ عشق می آید، اگر جایی نداشتعند پستی بود، وقتی با فریب عاشقیسمت قلبی رفته ای که، هیچ مأوایی نداشتقبل از این احساس، دنیایم سراسر خنده بوددر تمام عمر من _شب_ هیچ یلد...
این خانه غریبی را بیگانه نمی فهمدمانند جنونی که دیوانه نمی فهمدهر همسفر و همراه، همراز و رفیقم نیستدرد دل شیدا را، هر شانه نمی فهمدشمعی که تا فردا، حتی اثر از آن نیستاندوه شب او را، پروانه نمی فهمدآنی که چنین جام بی ظرفیتی بشکستمستی ست که شٵن هر پیمانه نمی فهمدیک لرزش دیگر ماند، تا قصه ی آوارمدردا ! گسل چشمت، ویرانه نمی فهمدای دل! چه امیدی بر درک غم خود داریوقتی که زبانت را، هم خانه نمی فهمد...
اسفند دارد میرود دل ، شادی ات از سر بگیراین انتظار تلخ را، از چشم های تر بگیرامسال داردمی رود،چون سالھای قبل ازاینتاوان عمر رفته را، از مهر و شهریور بگیربا خنده های بی شمار،بر زخم های خود ببارھر کینه ی دیرینه را، از سینه ی کافر بگیربر لحظه های رفته ات، اَنگِ فراموشی بزنبر خاطرات شاد خود، قاب طلا و زر بگیربر طبل بیعاری بِکوب و شاد بودن را بسازاین آیه های یأس را، از گوش های کر بگیرجادوی چشمان حَسَد، بر آ...
از من نشده، هیچ دلی ریش تر از عشقدنیای کسی، این همه تشویش تر از عشقمن بیش تر از هر که رفیقش شدم، اماکس تیر نزد، بر دل من، بیش تر از عشقبا خون دلم، گر چه بپرورده ام او رانوشی نچشیدم، بخدا نیش تر از عشقاو گر چه به دل، از همه آزاد ترین بودپیدا نشد اما، به تو، تفتیش تر از عشقهر چند شده دشمن خون و دل و جانماما به خدا نیست کسی، خویش تر از عشقمن در نظرش از همه کس دور ترینمدر من نشد هرگز دگری،، پیش تر از عشقدنیا ...
بعدازاین، با یادت اما، تا سحر بیدار... نهنسخه ی آرام بودن های من سیگار..... نهمثل گیلان بود اگر،حال و هوایم، بعد توبا تو هم دیگر شبیه شهر باران دار... نهعلت آزارم از، هر دفعه تحقیر تو بودعشق را میخواهم اما، باحقارت یار... نهبعد از این دیگر نمیگیرم، سراغ عشق رادوست دارم درکنارت باشم اما،خوار... نهآرزوی بودنت، یک روز حسرت می شوددرک این ممنوعه،شاید عیب،اما، عار...نهگفته بودی؛عشق،هم پروازی احساس ماستگفتمت؛ آزادی از ...
دلتنگ توأم،حضرت معشوقه کجایی؟دل تنگ تو و در کف یک میز دوتاییدلتنگ تو ای حسرت ممنوعه ی قلبمتا کِی بنشینم ، تو از این راه بیایی؟جوری خبر از این دل وابسته نداریک انگار نه انگار...تو معشوقه ی ماییصد توبه شکستیم، تو را سیر ببینیملاقدرت و لاممکن از این عشق جداییهر چیزم اگر، جمله فدای تو کنم، بازکی میرسد این عشق،بدون تو بجاییاین جمعیت ازعشق چه دانند،که من راتجویز کنندم، دل از این عشق رهاییاسطوره ی پاکی و نجابت به جه...
تا مٵمن آرامشم ابروی کمان شدتوصیف تو، دلچسب ترین شعر زمان شدمن با دگری صحبتی از عشق نکردمتا قلب بهارانه ی من، دست خزان شدطوفان نگاه تو، دلم را بهم اش ریختآرامش دل، دست همان نیمه ی جان شداز بس گسلش زلزله خیز ست نگاهتکار دل من، در همه ی روز تکان شد" هرگز به تو، دستم نرسد ماه بلندم"هر چند که دلبستگی ام، از تو نهان شدهر چند که آرامشم از چشم کسی شداین قصه به اندیشه او وهم و گمان شدتا گفت که پایان ره عشق، ...
مست ابروی ڪمانت ، زاده ی "شهریور"یکاینچنین دلبند خود کردی مرا با دلبریبامدادان خرمن گیسو ، می افشانی به نازهر شبانگاه چشم در راهند، ماه و مشتریهرچه می خواهندتخریبت کنند درچشم منباز هم در چشم من از هر پری،زیباتریگاه می گویم که آیا می توان ترکت کنم؟؟لیک بر من آنچنان پیچیده چون نیلوفریجذبه ی مهرت بجانم مثل یک آهن رباستگاه مشکوکم که عشقت باشدَم جادوگریگفتمت از خرمن گیسو مرا داری ببافزانکه از جان هم برایم عشق ...
دیدار تو هر شب شده با حسرت و ای کاش ......
مهتاب تویی !برکه_منم_!فاصله_را_باش_...دیدار_تو_هر_شبشده_با_حسرتو_ای_کاش_!...