دست در دست هم نهادهایم و سفره دوستی را در دشت آرزوها گستراندهایم تا هر خاطرهای را به زیبایی در دلها بیاوریم که زندگی تنها یادگاری از محبت است شوق فشردن دستان شما برایمان انتظاری است شیرین
وقتی نفسم خطابم میکنی نفسم میگیرد نمی دانم شوق بودن یا نبودنت است کنارم بمان ای خوب ترین خوب ها که نفسم بند نفس های توست
️ قسم به نفس هایی️ که به شوق تو برمی آید ... و قسم به تپش های قلبی که در سینه برای تو میزند ... ای بهترین بهانه ی عاشقانه من دوستت دارم.....️
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتی به لب پنجره میآیی نیست
اشاره ای نظری یا کرشمه ای با تو به شوق روی تو با سر دویدنش با من
شوق تو عادت خطرناکی ست که نمی دانم چگونه از دست آن نجات پیدا کنم و عشق تو گناه بزرگی ست که آرزو می کنم هیچ گاه بخشیده نشود.
او به شوق دیگری تک بیت ها را می سرود.... من در اندیشه که ایا من مخاطب بوده ام...؟!