به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم درد شانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!
دلچسب ترین عشق همان لمس لب توست
می شود پیشانی ات بوسید و از لب ها گذشت ؟؟ مومن از قم بگذرد تا جمکران هم می رود ...
یکی یکی هرس شد/ انار/ لب وگونههای سایه خون
چه خوب/جفت و جور شد لب/دو سنجاقک
گوشه ای کز کرده اند و لب به دندان می گزند چشم تو افزوده بر جمعیّت بی کارها
تو فقط نگاه کن ... من دور از چشم همه به قربان تمام دردهایت میروم با لبهایم... با چشمهایم ... با حرف حرف احوال پرسی هایم ... همین که چشمانت را داشته باشم کافیست ...
دستِ شراب در کار بود لب های او سیب
کافر باشد که با لب چون شکرت امکان گنه یابد و پرهیز کند...
خاک من زنده به تاثیر هوای لب توست
خنده زیباترین هدیه ی پاییز بر لب غمگین انار
دو راهی فقط دو راهی بین لب و گردنت
لبِ تو/نمک.../نمی چسبد، بی تو/گیلاس
تو همان جرعه آبی که نشد وقت سحر بزنم لب به تو و زود اذان را گفتند .
ز تلخ گویی من عیش عالمی تلخ است به بوسه ای چه شود مرا دهان بندی
لب های تو لب نیست، عذابیست الهی باید که عذابی بچشم، گاه به گاهی
چشم؛ زیتون سبز در کاسه، سینهها؛ سیب سرخ در سینی لب میان سفیدی صورت؛ چون تمشکی نهاده بر چینی
بوسه ای از سر مستی به لب یار زدم آتشی بر دل دیوانه و بیمار زدم
یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را تا آب کند این دل یخ بسته ی ما را من سردم و سر دم ، تو شرر باش و بسوزان من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را
یک بوسه ربودم ز لبت دل دگری خواست