بیا و با تابش ماه نگاهت شب هایم را از تاریکی رها کن و جانم را... به نور نگاهت پیوند بزن.
یلدا را با یکی مثل تو می خواهم وگرنه بلندی و کوتاهی شب هایش بیخ ریش ماه های دیگر ...! .
گودی آن چاله های گونه ات یک چاه نیست پس چرا زیباییش دست کمی از ماه نیست
مثل زنی پا به ماه تو را به درد نشسته ام ! فرزند کدام ماهی اینقدر نمی آیی؟
مهر در چهره ی مثل پری اش بسیار است ماه منظومه ی من مشتری اش بسیار است
تو برام تڪی ،همونجور ڪہ آسمون یہ ماه داره...! ️️️
باز کرد/ دکمه هایش را ماه/درون شب/ گم شدیم
فقط تاریکی میداند ماه چقدر روشن است ؛ فقط خاک میداند دستهای آب چقدر مهرباناند ؛ معنی دقیقِ نان را فقط آدمِ گرسنه میداند و فقط من میدانم تو چقدر زیبایی ...
تو، ماه را بیشتر از همه دوست می داشتی، وحالا ماه هرشب تورا به یاد من می آورد، میخواهم فراموشت کنم، اما این ماه با هیچ دستمالی از پنجره ها، پاک نمیشود.
نه ماه خوابیده / نه شاعر/بوف کنار فانوس
او خودش ناب ترین ماه زمین بود ولی; پزسه در تارترین کوی رقیبان میزد ... ️️️
دکمه های شب وا ماه انگشت نما
سه چیز زمانِ زیادی پنهان نخواهد ماند : - خورشید - ماه - حقیقت
در آسمانم بمان من ماه را با تو می شناسم
وقتی ابرهای سیاه بیایند ماه در آسمان نیست در برکه نیست در چاه نیست
ماه من که تو باشی! تکلیف روزگارم را... باید هم شب روشن کند...! شبت روشن ماهِ من
رو آیه های بارونی نوشتم بسته به تو جونم و سرنوشتم تو مظهر تحملی تو ماهی عشق منی برام تو تکیه گاهی
ستاره ھا خیره درشب ھا تورا کم می آورند ھر بارمرا می شمارند درخت ھا دست تکانت می دھند اما توھمچنان ماه ِ یوگا نشسته ای !
ماه از یقه ات بیرون آمد شب راهش راگم کرد دکمه ات راببند
کنارم که باشی... خورشید هم به بودنت.. حسادت خواهدکرد.. دیگر.. ماه را.. نمی دانم..!
برکه ای گفت به خود / ماه به من خیره شده است ماه خندید که من چشم به خود دوخته ام
آه ... ای ماه ماهی تنها را تو به دریا برسان
هم ماه منی هم جان منی
ای ماه بی تکرار من بغض بی انکار من ای عشق بی پایان من میروی اما کمی دلتنگ من باش