سه چیز زمانِ زیادی پنهان نخواهد ماند : - خورشید - ماه - حقیقت
در آسمانم بمان من ماه را با تو می شناسم
وقتی ابرهای سیاه بیایند ماه در آسمان نیست در برکه نیست در چاه نیست
ماه من که تو باشی! تکلیف روزگارم را... باید هم شب روشن کند...! شبت روشن ماهِ من
رو آیه های بارونی نوشتم بسته به تو جونم و سرنوشتم تو مظهر تحملی تو ماهی عشق منی برام تو تکیه گاهی
ستاره ھا خیره درشب ھا تورا کم می آورند ھر بارمرا می شمارند درخت ھا دست تکانت می دھند اما توھمچنان ماه ِ یوگا نشسته ای !
ماه از یقه ات بیرون آمد شب راهش راگم کرد دکمه ات راببند
کنارم که باشی... خورشید هم به بودنت.. حسادت خواهدکرد.. دیگر.. ماه را.. نمی دانم..!
برکه ای گفت به خود / ماه به من خیره شده است ماه خندید که من چشم به خود دوخته ام
آه ... ای ماه ماهی تنها را تو به دریا برسان
هم ماه منی هم جان منی
ای ماه بی تکرار من بغض بی انکار من ای عشق بی پایان من میروی اما کمی دلتنگ من باش
چو شب... به راه تو ماندم که ماه من باشی
قسمت دیگر دلتنگی ام بی خیالی ماه بود این سلیطه به همه لبخند می زند!
شاعرم از نگهت باز غزل میسازم قصه ی ناز تو را من همه شب دمسازم دل شود کاغذ و اشکم چو قلم از عشقت مینویسم ز تو ای ماه قشنگ و نازم
سنگ ماه را به سینه می زند برکه
شش ماه اول سال خوب است هر ماه تو را یک روز بیشتر دارم!
کاش ماه ، همیشه پشت ابر بماند نمی خواهم بدانم ، شب مهتاب ، بی من چه می کنی . . .
بازکرد/دکمه هایشرا ماه/درون شب گم شدیم
نه ماه است و نه مهر...! روزهایی که تو را ندارم
گل در بر و مِی در کف و معشوق به کام است سُلطان جهانم به چنین روز غلام است گو شمع میارید دراین جمع که امشب در مجلس ما ماهِ رُخ دوست تمام است
زیباست از تو نوشتن,از تو گفتن وقتی ماه حسود بر لب پنجره هرشب مرا نگاه میکند و من بی اعتنا به تو فکر می کنم
این شب ها که نیستی قرارمان باشد پای تابیدن های ماه حواسم هست! که تو هم هَمان ماهی را می بینی که من میبینم اینجا بدون تو! قرارمان باشد با ماه برساند نگاهَم را به نگاهت! بی ڪم و ڪاست.
زیباست از تو نوشتن,از تو گفتن وقتی ماه حسود بر لب پنجره هرشب مرا نگاه میکند و من بی اعتنا به تو فکر میکنم . . .