متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
فراموشم فراموشم بکن یار
تو را با دیگری دیدم که چون یار
چه می سوزد زدی آتش به جانم
فراموشم تو خاموشم نکن یار
وقتی خسته شدم که فهمیدم برای هیچ جنگیدم
در این قلبم غمی باشد نشان از دلبری باشد
از آن عهدی که بستیم به پشتم خنجری باشد
دلم غمگین نشو پایان ندارد دل شکستن ها
تو که در رگ رگت پیمان شکن بی یاوری باشد
خودت پشتی به خود باش و به بغض ات شانه ای محکم
بگو شعری...
در این قلبم غمی باشد نشان از دلبری باشد
از آن عهدی که بستیم به پشتم خنجری باشد
دلم غمگین نشو پایان ندارد دل شکستن ها
تو که در رگ رگت پیمان شکن در یاوری باشد
خودت پشتی به خود باش و به بغض ات شانه ای محکم
بگو شعری...
در این قلبم غمی باشد نشان از دلبری باشد
از آن عهدی که بستیم به پشتم خنجری باشد
دلم غمگین نشو پایان ندارد دل شکستن ها
تو که در رگ رگت پیمان شکن ها یاوری باشد
بیا ای نازنین قبل از آنکه پاییز بیاید جان باغم را بگیرد
زمستان آید و در برف سنگین شبی طوفان چراغم را بگیرد
خدا شاید کند لطفی بیایی الهی ماه من برگردد آمین
تو را میبینمت در خواب رنگین که میگویی چنین تو حرف سنگین
تو مجنونم شدی حرفی که...
بیا ای نازنین قبل از آنکه پاییز بیاید جان باغم را بگیرد
زمستان آید و در برف سنگین شبی طوفان چراغم را بگیرد
خدا شاید کند لطفی بیایی الهی ماه من برگردد آمین
تو را میبینمت در خواب رنگین که میگویی چنین تو حرف سنگین
تو مجنونم شدی حرفی که...
تا صدایت میکنم جان را نثارم میکنی
با نگاهت حس خوبی را فراهم میکنی
گفته بودم یک دقیقه با تو تنها میشوم
در به رویم بستی و یوسف صدایم میکنی
گرچه از زیبایی ات احساس لذت میکنم
از خدایت شرم دارم استقامت میکنم
بار الها عشق ما را پاک حفظش...
هیچ ترسی از هزاران روز درون من نیست
که هزاران روز را به روحم امید داده است
می ترسم از یک روزی که هزاران روز را به روحم امید داده است
من و غم های طولانی ، شب و یلدای تنهایی
نشستم با خودم تنها ولی انگار که اینجایی
گلم با خود چه ها کردی نمیدانی نمیدانی
نمیدانی خطا کردی نمیدانی که رسوایی
من و شب های تنهایی سراسر هر دو را جنگم
در این دنیای بی مهری چرا ای دل...
من و غم های طولانی ، شب و یلدای تنهایی
نشستم با خودم تنها ولی انگار که اینجایی
زدم بوسه به دیوانش که حافظ گوید از حالم
بگفت ای دل چه گمراهی بسوزان دل به راه آیی
بکردم زیر لب نجوا همه ذکر از تو یا الله
مرا پیدا کنم...
از تو وفاداری که به جزء ... تردید نیست
از تو وفا خواستنم به جزء ، تهدید نیست
پیر شدم با تو در محبس خود هیچ نیست
کنج دلم جابی که به جزء خورشید نیست
بار دیگر دل شکست قصه غم انگیز شد
ارث جدم در کویر دل چه حاصل خیز شد
قصه ی طوفان نوح فرزند دریا می دهد
وقتی آدم دست به شاخه بالا می دهد
بیا مرگ آمد به خانه نزدیک است
بیا شب شد راه فرارت تاریک است
در اندیشه ام هدفی دور زمان ست
که راه رسیدن به مقصد باریک ست
ای طلسم و اسرار عالم، سخنی بگوی
که هر پروانه در شمعی به سمتت پرواز است
در همهٔ آفاق و مکان ها، تو را جاوید می بینم
هیچ جایی جز در قلبم، محل و منزل تو نیست
بر بیشهٔ عشق، در سوزنی شدم و سوختم
تا آتش قلبم، آتش حقیقت...
همه دنیایم شده چشمات
تویی غنچه ای که پاسدار جوانی من است
همه درد ها را بر دوش خود می گیری
و آنها را با عشق خود پاک می کنی
دلم تا حدودی می لرزد
زمانی که به تو نگاه می کنم
همه رنگین کمان های خوشبختی ام
در چشمان...
مال خودت هر چه به من داده ای با همه احوال پریشانی ام
قصه عشق تو به آخر رسید منتظر نقطه پایانی ام
شعله عشق از تو زبانه کشید عشق تو آتش به جهانم کشید
دفتر عشق تو پر از آتش است آمده بودی که بسوزانی ام ؟
دل به...
جان و سر هدیه به تو جانانم
ناله جوشید از نی نالانم
مرغ دل پر زده تا اوج خیال
خوابم و بیدار و میدانم
روزی که به تو شیطنت آموخته شیطان
تا مرز جنون خواست تو را حضرت انسان
ای سیب پر از وسوسه ی حضرت عصیان
ای موی تو پیچیده ترین زلف پریشان
تا بیکران در ذهنم تو را زنده می دارم
تویی که به زندگیم رنگ و بو می بخشی
و من همیشه در انتظار توام
تو همیشه در خیالم همراهم هستی
هر لحظه با تو زندگی می کنم
من به تو وابسته ام و تو هم به من
پس ادامه بده،...
خسته از عشقم ، ساقی مستم کن
شعله ور هستم ، گاهی پستم کن
دل پر از آتش ، جان چه سوزان است
شعله ی این آتش از هجران است
ساقی امشب می ، بال و پر دارد ؟
مرغ تو ساقی ، دست و سر دارد ؟
خالی از...