متن مترسک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مترسک
مزرعه خشکی شدم که مسلخ پروانه هاست \\
و یاد تو مترسکی مصلوب شده، بر سینه آن
ارس آرامی
کاش،،،
مترسکی بودم
پای جالیز خیالت
تا غروب گاهان نوک بزنند
کلاغ های سمج،،،
تنهایی ام را!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
هر از گاهی زخم دلم را باز می کنم و دوباره درمانش می کنم
مرحمی می گذارم روی آن تا دوباره زخم جوش بخورد و بسته شود.
هرازگاهی این کار را انجام می دهم برای یادآوری خودم که چگونه باعث شدم این زخم بوجود بیاید. هرازگاهی فکر می کنم این...
بغ کرده مترسک سر جالیزم
از غصه ی بی همنفسی لبریزم
خش خش همه برگهای آذر هم ریخت
دلتنگ خداحافظی پاییزم
- باور کنید:
من،،،
مترسکی هستم،
در جالیزاری دور وُ،
متروک!
کلاغ های لعنتی،
با سُخره ای فجیع
کنارم می نشینند!
و خیره مى شوند،
به دکمه های پیراهنم
که پر از تنهائی ست!
و منقار می کوبند
بر کلاه پوسیده ی من...
آه،،،
اگرچه فارغ از چیستی ام،
خرسندم...