متن ناب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ناب
این منم تازه ترین فاجعه ازمحضرِ عشق
که نشستم به عزاداری خاکسترِ عشق
بشکند آینه ایکاش ، که مشغولم کرد
به خودآرایی هرروزِ ملال آور عشق
به تماشای تو مشغول شدم یادم رفت
که سلامی کنم ای دختر نیلوفر عشق
خاطرات من وُ تو هرچه که بود عشق نبود
خط...
تو را دیدن ، سرآغاز اسیری ست
تمنّایت چه راه ناگزیری ست...
بقدری ریخته ، نور از ، دو چشمت
که گویی ، کهکشان راه شیری ست
بهزاد غدیری
وَ سطر آخر است وسایه ای بر خاک می ریزد-
-که تندیسی تَرَک خورده ست،می دانی؟..نمی دانی
نمی دانی
رضاحدادیان
شب است و کوچه ی آه و غرورِ آسمانی که-
-شبیه من،زمین خورده ست،می دانی؟...نمی دانی
رضاحدادیان
درخت را شکست
امّا
از پس کوه بر نیامد
باد.
رضاحدادیان
تا تبرها چشم وا کردند در آغوش باغ
شاخه،شاخه تک درخت نیمه جانم پاک شد رضا حدادیان
۱۴۰۲/۳/۲۲
آتشفشان
فراموش کرد
خاموش کند
ته مانده ی سیگارش را
جنگل سوخت.
رضاحدادیان
۱۴۰۲/۳/۴
گاهی وقتا آدما دلشون رفتن میخواد...
یه جاده بی انتها.. .
نه برای رسیدن به مقصد خاصی ...
فقط برای دور شدن ...
دور شدن از مبدأ درد...
دور شدن از آدمهایی که غرق شدن تو دنیای کوچیک و تاریک خودشون ...
گاهی وقتها باید روح خستتو برداری و بدون...
می خواهم
به خواب طولانی روم
روزگاری بلند شوم
خود را در میان کوره ای ببینم
آنگاه که
گِل من پخته شود
وگرنه سوختن را که
همه بلدند...
می خواهم به خواب خویش
بیدار باشم
و وارسته
وگرنه خوابیدن را که
همه بلدند...
می خواهم چشمانم را باز کنم
پر...
شاعر شده ایم و سخت در حاشیه ایم
شخصیت برجسته ی این ناحیه ایم
دنیا هم اگر اسیر دریا بشود
ما غرق ردیف کردن قافیه ایم
بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی
دلنوشته:کارون عزیزم
تو را دیگر چه شد کارون عزیزم!؟
هنوز اندوه زاینده رودمان از دل هایمان کوچ نکرده است ؛
هنوز غم دریاچه ی ارومیه بارش را نبسته؛ تورا چه شد کارون عزیزم!؟
آخ از درد دل که با گفتن تمام نمی شود...
نمی دانم، نمی دانم چرا خشکسالی به...
مهربانی
راه میانبر به بهشت است ...
آریا ابراهیمی
چهار چوبی که برات ساخته شده
زندانت نیست !
راه بهت نشون میده
مادر تجلی لبخند خداست ؛
همانقدر ناب ، همانقدر مهربان...
آریا ابراهیمی
آرامش....
چیز خوبیست
اما.... یک مدل آرامش هست
که زیادی خوبست
مثل رها شدن روی آب
گاهی باید خودت را رها کنی
و لحظاتی در سکوت به سر ببری
اما....
اگر مدام در این حالت بمانی
یا فقط رهایی و شادی بخواهی
آرزوها کمرنگ می شوند
و دیگر هدفی نمیماند...
بهار بود
گل به شوقش می رویید
آریا ابراهیمی
شاید خوردن یک لیوان شربت آلبالو با یخ در تابستان لذت بخش باشد
یا لذت اولین برف زمستان
قند در دل آدم آب می کند
یا حتی شنیدن موسیقی آرام باعث شور در آدم شود
اما هیچ کدام
به اندازه ی نشستن کنار تو در نیمکت دونفره ی پارک
قلبم...
ظاهراً ایمان من در حلقه ی چشمان توست
هر دمی پلکی زدی کافر به دین خود شدم
برده ای عقل و به جایش تو جنون آورده ای
من در این عمق نگاهت از خودم بیخود شدم
بهزاد غدیری
شاعر کاشانی
در این دنیای بی در
که پیکرش ویرانه ای ست
بر قامت خمیده ی تنهایی
میان وارفتگی های درهم روزگار
از آن کهنه زخم تنیده در پیله
حرفی نیست
وقتی نگاهم یک دنیا فریاد است
اما ...
جوانه می زند
بذری که دست دعا و مهر خدا
در خاک گلدان...