یا خانه تنگ تر شده یا من در خودم جا نمی شوم نفس رفته است نمی آید!
مرگ همیشه که نکشیدن نفس نیست! مرگ گاهی رویای داشتن کسی است که شب و روز به انتظار آمدنش هستی! و او حتی رد کوچکی از یادت را هم به یاد ندارد...!
آدم که همیشه نباید با اکسیژن نفس بکشه،یه موقع هم هست یکی مثل من با نفسای یکی مثل تو زندست
میگن به یکی که گفتی نوکرتم از “نون” نفس تا “میم” مرگ باهاش باش نوکرتم رفیق
ترسم این است نیایی نفسم تنگ شود نقش رویایی تو هی کم و کمرنگ شود .
صدای گامهای تو نفس زندگی من است با دلم قدم بزن با تو تشنه یِ زندگی ام ️️️
می آیی.. نفس به شماره می افتد.. می روی.. نفس می گیرد... بندِ تو است زندگی... ️️️
…اگر هنوز هم چراغ اطاقت را ڪہ خاموش می ڪنی… …یا زیرِ باران راه میروی …یا تنھا ڪہ می شوی یا در هر جایِ خاص یا شرایط خاصی ڪہ قرار می گیری… در دلت یادِ او می افتی… …حتی اگر بد و بیراه هم بگویی ……مطمئن باش …هنوز دوستش داری……...
چقدر دلتنگ حضورت هستم! کاش تصویرت، نفس می کشید... ️️️
اینکه لبخند میزنم عشق می ورزم نفس میکشم و زندگی میکنم دلیلش تویی
تو رو بغل میکنم عشقُ نفس میکشم️ ️️️
خودت بهتر میدانی نفسی که میکشم، تو هستی خونی که در رگهایم میدود و حرارتی که نمیگذارد یخ کنم... امروز بیشتر از دیروز، دوستت میدارم و فردا بیشتر از امروز... و این، ضعفِ من نیست قدرتِ تو است...
از روز اولی که دیدمت فهمیدم باهمه فرق داری تو بوی عشق میدادی همه لحظه هامو پر از آرامش کردی فقط میتونم عاشقت باشم و تا اخرین لحظه حیات بخاطر تو نفس بکشم و تااخرین نفس هم از عمق قلبم دوستت داشته باشم ممنون که تووو زندگیمی بخاطر همه قشنگی...
عشقم تو همونی که بخاطرش زندگی میکنم دلیل نفس کشیدنم ... با تو قشنگترین روزهامو دیدم همیشه و تا ابد دوستت دارم ...️ ️️️
-خسته نمیشی انقدر دوسش داری +مثل این میمونه که من ازت بپرسم ؛ خسته نمیشی انقدر نفس میکشی !؟ ️️️
در کدام هوا نفس می کشی؟ در کدام خیابان؟ در کدام کوچه؟ شب ها از پشتٓ کدام پنجره به شهر می نگری؟ نگرانِ من نباش من جایم امن است در غریب ترین کنجِ این دنیایم در دورترین سیاره از خورشید در سردترین غروبِ پاییز
غبارِ عادت پیوسته در مسیر تماشاست همیشه با نفس تازه راه باید رفت و فوت باید کرد که پاک پاک شود صورت طلایی مرگ..
دختر که باشی مرهم مادر میشی عزیز پدر میشی راز دار برادر میشی نفس شوهر میشی اما عمه که میشی کلا به فنا میری!
رفتنت نامردیِ محض بود... رها کردنم، آخرِ بی معرفتی بود... اما بزرگترین حسنی که داشت این بود که فهمیدم بعد از تو هم میشه زندگی کرد میشه نمرد میشه نفس کشید سخت بود اما میشه تحمل کرد... فکر می کردم با رفتنت، بمیرم خدا خیلی بزرگ بود که کمکم کرد...
دوست داشتنِ تو در من اینگونه است که هر بار سعی کرده ام فراموست کنم، بیشتر حواسم جمعِ تو شده... بیشتر عکسهایت را تماشا کرده ام... بیشتر در خیالم با تو زندگی کرده ام... از عهده یِ هر کاری برمیایم جز دوست نداشتنِ تو... سر کردن بدونِ خیالِ تو... نفس...
دوست دارمت، یه جورِ خاص کمی عاشقتر از حوا کمی مجنون تر از لیلی کمی شیرین تر از فرهاد... وابسته ات شدم، آنچنان که ماه به آسمان، ماهی به دریا و آدمی به نفس... عشق جان، از تهِ دلم می خواهمت و تو نهایتِ مرد بودن و عاشقی هستی در...
حس خوبیه ببینی یه نفر همه رو بخاطر تو پس زده واسه رسوندن خودش به تو همه راهو نفس نفس زده
دلم هواتو کرده میشه یه دَم از اون نفستو بدی من بِکشم ؟
زندگی برایم مفهوم پبچیده ای ندارد همین که کنار بهترین مرد دنیا نفس میکشم این یعنی زندگی عاشقتم همسرم