دخترک از صبح خوشحال است و دف می زند، از روز ابری و غمگین دیروز رسیده به روز آفتابی و پر نور امروز بالاخره تمام شد
ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد قدر فلک را کمال و منزلتى نیست در نظر قدر با کمال محمد میلاد نور مبارک
برای چراغ های همسایه هم نور آرزو کن بی شک حوالی ات روشن تر خواهد شد.
معلم خوبم روزنه های روشنی که توی ذهنم باز کردی هنوز دنبال نور میگردد… روزت مبارک
دخترم! تو نور را برای روشن کردن روزهای زندگیام به ارمغان آوردی دخترم! تو شادی را به شیوه عاشقانه خودت به ارمغان آوردی دخترم! تو یک شکوفه هستی که از عالم بالا آمده یک گنجینه خاص و زیبا برای عشق!
سخن از پیوند سست دو نام و هم آغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیست سخن از گیسوی خوشبخت من است سخن از دستان عاشق ماست که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم بر فراز شبها ساخته اند
می توان همچون عروسک های کوکی بود با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید می توان در جعبه ای ماهوت با تنی انباشته از کاه سالها در لابلای تور و پولک خفت می توان با هر فشار هرزهء دستی بی سبب فریاد کرد و گفت آه ، من...
مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور
نور سپید تو امشب جنگل را نورانی می کند. ماه ارغوان و غرب خاموش.... مرا به نام یکی ازعاشقانت دررویای خود به یاد بیاور ! شب_بخیر