لبخند بزن حتی اگه خیلی غم داری اینجا کسی نگران اشک های تو نیست...
شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟ گره ات کور شود غم به روانت برسد؟
شیطنت های من دیوانه را جدی نگیر پشت این لبخند ها سی سال غم دارم رفیق!
دروغ چرا تنگه دلم منو بارون غم شدیم رفیق هم
ای تف به جهان تا ابد غم بودن ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن
شب خودش پر می کند بغض گلویم بی سبب... وای بر وقتی که غم هم پا به پایش می دود...
غرق غم دلم به سینه می تپد با تو بی قرار و بی تو بی قرار...
درد دارد که خودت علت لبخند شوی... و دلت در همه حالات پر از غم باشد.
بیمار غمم عین دوایی تو مرا
همدرد منی هم درد منی!
و آنچه ماند غم نبود تجربه بود!
بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت........
کدام خانه ؟ کدام آشیانه ؟ صد افسوس بی تو شهر پر از آیه های تنهاییست
تو را نشد ، می روم که خود را فراموش کنم
من به اندازه ی غم های دلم پیر شدم
چه غم که خلق به حسن تو عیب میگیرند همیشه زخم زبان خونبهای زیباییست
بغض یعنی: دردی هایی که رسیدن.. به گلوت...
یار جستم که غم از خاطر غمگین ببرد نه که جان کاهد و دل خون کندو دین ببرد
طرفِ دلتنگ همیشه ما بودیم
تو دنیای واقعی هم نمیشه رو آدما حساب کرد اینجا که دیگه مجازیه.
وحدت عشقست این جا نیست دو یا تویی یا عشق یا اقبال عشق
گمت کردم مانند لبخندی در عکس های کودکی ام
بعد از طلب تو در سرم نیست غیر از تو به خاطر اندرم نیست
همیشه آخر شدنم بد نیست .. اینکه مثلا عشق اخر کسی باشی که دوسش داری ..