ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺗﭙﻪﻫﺎ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ ، ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭼﺘﺮ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ
هوای تو امشب چگونه است؟ در من امشب یکی دنبال چتر می گردد !
باران می بارد عشق چتر می گشاید باران تگرگ دانه می بارد عشق سقفی می شود باران پاییز دانه می بارد عشق بهار می شود باران مرگ دانه می بارد عشق زندگی می شود باران باز می ایستد
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم، برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟ خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد! اما، مادرم، در حالی که موهای مراخشک می کرد گفت: امان از باران بی موقع…
چتر را بست / مسافر خیابان/منفی صفر
چتر باران را /بهم زد / توفان / پیاده رو / رقص پای پاییز
گاهی چتر را باید دست باران داد روی سر خودش بگیرد و ما جایش بباریم
یک چتر و دو نفر آنکه عاشق تر خیس تر... ️️️
ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﻏﻤﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ ، ﺍﻣﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ِﻏﻤﻬﺎ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺎﯾﺴﺘﯿﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﭼﺘﺮ ﺧﻮﺏ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ، ﺍﻣﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﯾﺴﺘﯿﻢ...
گاهی باید یڪ سیلی محڪم از روزگار بخوریم تا حواسمان جمع شود… تا خیلی بیخودی ها را ڪنار بگذاریم و خیلی با ارزش ها را جدی بگیریم…… گاهی نہ چترِ بالایِ سرمان را می بینیم نہ دستی ڪہ چتر را نگاه داشتہ…… فقط بہ افق هایِ دور خیره مانده ایم...
…و امان از دلی ڪہ گنجۂ خاطراتِ تلخ و شیرین است و …آسمان ڪہ ابری میشود بارانی ات می ڪند…… …و این باران نہ با چتر علاج میشود …نہ با سقف…… ……ابری ڪہ می شود …حواست را آنقدر پرت ڪن ……ڪہ دلت اصلاً وقت نڪند ……بقچہ اش را باز ڪند……...
نیمکتی چوبی و چتری که بسته است...! دلم تنگ نیست... تنها منتظر بارانم... که قطره هایش بهانه ای باشد... برای نمناک بودن لحظه هایم... و... اثبات بی گناهی چشمانم
چترم را روی سرم می گیرم... و از این شهر می روم... باران های اینجا... بوی دلتنگی می دهند
هوای تو چگونه است؟ در من امشب یکی دنبال چتر می گردد!
دردناک است باران ببارد خیس شوم و بدانم تو گرمای دستت مال من نیست پای به پای دیگری راه میروی زیر چتری که خودم به تو داده بودم. . .
باران که می بارد دلم برایت تنگت تر می شود... راه می افتم، بدون چتر، من بغض می کنم، آسمان گریه می کند !