خوبِ من صبحِ زمستانت بخیر دائما صبحِ سحرخیز و دل انگیزت بخیر
تا نیاراید گیسوی کبودش را به شقایقها صبح فرخنده در آیینه نخواهد خندید ...
صبح که شعرم بیدار میشود میبینم بسترم سرشار از گُلِ عشق توست و عشق تو آفتاب است آنگاه که درونم طلوع میکنی و میبینمت
امروز صبح دیگریست ... به لبهایت گلهای سرخ بزن گردنبندی از مرواریدهای دریا ناخنهایت را به رنگ دلم رنگ کن
از ورقگردانیِ وضعِ جهان غافل مباش صبح و شامِ این گلستان انقلابِ رنگهاست !
صبح دروغین گذشت صبح سعادت رسید جان شد و جان بقا ، از برِ جانان رسید
عیش است بر کنار سمنزار خواب صبح نی، در کنار یار سمن بوی خوشتر است
دهان صبح پر از خنده دیدم و گفتم غنیمت است در این روزگار خندیدن
گُل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم چراغ از خندهات گیرم که راه صبح بگشایم
با تو هر بار سلام و با تو هر صبح بهشت... خیرِ هرروزِ من از بوسه ات آغاز گرفت ️️️
زندگی هدیهای است که من هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم ، عاشقانه روبانهای دور آن را به آرامی باز میکنم ... کریستین بوبن
مُحکم وقوی باش.. روزهای خوب خواهند آمد... باز میشه این در صبح میشه این شب صبر داشته باش....
چراغ از خنده ات گیرم که راه صبح بگشایم
وقتی دلتنگ باشی هزار بار هم از این شونه به اون شونه بِغَلتی این شب صبح نمیشه!..
پلک بگشا تا صفحه ی صبح ورق بخورد
ای دل صبور باش و مخٖور غم که عاقبت این شام، صبح گردد و این شب سحر شود
من بلندای شب یلدا را ، تا خود صبح شکیبا بودم شب شوریده ی بی فردا را ، با خیال تو به فردا کردم چه شبی بود …. ، عجب زجری بود …. غم آن شب که شب یلدا بود
یڪ روز دستت را میڪَیرم میبرم یڪجا ڪہ دست هیچڪس بہ خلوتمان نرسد آنوقت من میمانمُ غزلِ لبهاےِ تو و یڪ دنیا سڪوت... ️️️
صبح یعنی صدای پرندگان در کتری و گرمی نان تازه در کنار کوه برفی پنیر . چقدر این روزها میتونه زیبا باشه و شلوغ و شاد
تو همچو صبحی ومن شمع خلوت سحرم
موسیقی صدای تو آرزوییست که صبحها نوازشم کند و آفتاب نگاهت خواب را از من برباید و اینگونه است صبح های بهشت
دیدار من با تو اگه حتی تو خوابم باشه خوبه اما اگه باید صبح از این خواب خوش پاشم نمیخوام
من پر از فکر توام هرشب خود را تا صبح
الان دیگه سخت ترین کار دنیا ، صبحها بیدار شدن نیست، شبها خوابیدنه..