پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
صبح رخ داده که باور کند این دل،شاید پشت تاریکی ما هم،سحری می آید...
صبحپشت تلفنیادم رفت بگویمصدایت را که می شنومدنیا فراموشم می شود ......
صبح چشم های توست که هر روز سر می زند به کوچه ی خیالم ....
چون چهرهٔ صبح، شادمان باش تا چند ملول مینشینی...
- خیالِ تو،با رقصِ خورشیدِ صبح،مرا تا دلِ روزها می کشد......
صبح است و حیاتی که مرابا تو طلوع است...
عشق مهمان دل است و جان و دل مهمان اومن دل و جان پیش مهمان درکشم هر صبح دم...
هر صبح،خیال تو را ....با چای سر می کشم....این یک چای خیال پهلوست!!!!...
صبحی که با نگاهِ تو آغاز می شودپایان لحظه های غم انگیزِ دیشب است...
تا خنده بر بساط فریب جهان کنمچون صبح، یک دهن لب خندانم آرزوست...
خواهی که چو صبح صادق القول شویخورشید صفت با همه کس یک رو باش...
ای طنینِ گام هایت بهترین آوازِ عشقصبحِ من در انتظارِ یک سبد لبخند توست...
مثل رقصیدن صبحی که تماشا دارد شوق دیدار تو کنج دل من جا دارد...
و صبح آغازِ بوسه های شمعدانیدر آغوش نور استبرلب حوض...
توخوب ترین اتفاق ممکنیوقتی که اول صبحدر یادم می افتی......
صبح همخواب می ماند ..!وقتی که من ؛برای دوست داشتن توسحرخیز می شوم ......
«صبح است» ورویِ ماهت ؛لبخندِ زندگانی ست......
صبح آمده ، برخیز که خورشید تویی در عالمِ نا امیدی ، امید تویی ......
چه صبح قشنگی می شود... اگر...یک روز...به جای حسرتت...تو را داشته باشم......
آنچه روشن بکند صبحِ مرا خنده ی توست......
زندگی ...مثل صبحرسمی آشناستو مانند غروبرازیست غریب !...
این یک دقیقه بیشتر آشفتگی ، کناریلداست هر شبی که بدون تو صبح شد...
ای آسمان من که سراسر ستاره ایتا صبح می شمارمت اما ندارمت......
پر کن از باده چشمتقدح صبح مرا خود بگو من زتو سرمست شوم یا خورشید ؟...
صبح باشدو پائیزو یار ..در بوسه یِ صبححاجتِ هیچ استخاره نیست!...
بهتر آن است که غفلت نکنیم از آغاز ،باز کن پنجره را صبح دمید ......
صُبح یعنی عاشِقییعنی تو باشی پیشِ منفاصِله کم باشد واَندازه ی یک پیرهَن!...
بی تو چای وعسل صبح برایم تلخ ست،پس بیا ای همه ی علتِ شیرینی ها......
مثلِ هر صبح..تو خورشیدی و من مشتری ات؛در مدارِ تو و چشمت،همه دنیاست؛سلام......
دیشب خوابت را دیدمصبحشمعدانى باغچه مانگل از گلش شکفته بود...!...
چه صبح قشنگی می شود ، اگریک روز به جای حسرتتتو را داشته باشم......
چه "صبح" ... قشنگی می شوداگر یکروز بجای حسرتتتو را داشته باشم.!...
«صبح» باشدو پاییز و یار در بوسه ی صبححاجتِ هیچ استخاره نیست!...
صبح آمد و غم رفت و دل آرام گرفتبوسه از دامن تو سَروِ گل اندام گرفت.!...
صبح من روی نَفَس های تو تنظیم شدهبا هر نَفَست صبح من زیباتر است!...
با تو هر بار سلام و با تو هر صبح بهشتخیرِ هر روزِ من از بوسه ات آغاز گرفت...
قشنگی صبح،به اینِ که خورشیدبا صدایخَنده تُ چِشم باز کنه.....
هر صبحبا طلوع چشمانتجرعه جرعهنگاه مست تو راچون چای قندپهلوسر میکشم...
این یک دقیقه بیشتر آشفتگی کناریلداست هر شبی که بدون تو صبح شد......
یک نفر هستکه خودش نیستولی خاطره اشصبح هر روز،مراسخت بغل می گیرد......
متن ۱۶:به او گفتیم ماه پیشانیصبح که شد رفته بود اما......
بخیر می شود این صبح های دلتنگیببین که روشنم از یادِ خوبِ لبخندت...
خوشا صبحی که چون از خواب خیزمبه آغوش تو از بستر گُریزم...
هر صبحدر قاب چوبیپرسه میزنمو بارانبی آنکه بداند چراهی می بارد...
بی شک به خیر می شود این صبح، اگر مرابا یک پیام ساده بیاد آوری همین ....
هر صبحدوست داشتنتمیشود زیباترینشعر لب هایم...
من هر صبحچشمانم را در دریایپُرتلاطمِ خاطراتت؛غُسل میدهم!...
صبح که می شودتو چکیده می شویاز سر انگشتان احساسم...
صبح یعنی لبخندلبخند یعنی توتو یعنی اوج خلقت......
من صبح رادر چشمان تو میبینموقتی بازشان میکنیخورشید طلوع میکند در من ،پلک بزنبگذار جان دهمدر این خورشید سوزانت !...