از لبِ سرخ تو حرفی نزدم، می ترسم زعفران باد کند دست خراسانی ها
در دلم مهرکسی خانه نکردست بیا خانه خالیست نگه داشته ام جای تورا..
با یک گل بهار نمیشود درست با خنده های تو اما بهار امدنی ست... .
کنار تو صاحب دنیام بگو که با منی همیشه
غیراز خیال جانان در جان و سر نباشد...
روسری سر کن و نگذار میان منو باد سر آشفتگی موی تو دعوا بشود...
خیال خنده های تو شد آرزوی هرشبم...
نشد که بگذرم از تو، بخواه برگردم منم همان که فقط یک اشاره می خواهد
ماه هم ماه خدا سی روز همراه خداست ماهِ ما یک روز می آید دو سالی می رود
بند نمی آید باران میلم بہ تو ️️️
از آمدنت گیجم و شاد و متحیّر تو فرض بکن برف ببارد عسلویه ...
تو بهترین هستی و عیبی در دلت نیست من در کنارت وصله ای ناجور، بانو...
آغوش من و عشق تو و لحظه ی دیدار رویای قشنگیست اما شدنی نیست
عشق سیبی ست که دوران تکامل دارد اتفاقی ست که وقتش برسد می افتد
عشق یک شیشه انگور کنار افتاده است که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد
چه حالِ خوبی دارد انتظار اگر کمی نام تو در میان باشد ...
به دیدار تو می آیم برایم بوسه ای دم کن ...
تو چاره ی تمام حال های بد منی ️️️
دلبران دل میبرند اما تو جانم میبری
من تو را با یک دنیا امید و آرزو دوست دارم
رفتنت تلخ ترین قهوه ی فنجانم بود من به نسکافه شیرین لبت دل بستم .
برو که مثل همیشه سپردمت به خدا منم که مثل همیشه غریب می مانم
من همانم که شبی، عشق، به تاراجش برد
مرا ببوس چنان عمیق که وقتی لب بر میداری از جانم چیزی نماند بر تنم ...