بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
با اینکه هوای جهان خوب نیست به عشق تو دارم نفس می کشم!
من تو را به هر زبان ترجمه کردم عشق شدی
فرمانده عشق یار محبوب تویی دردانه تویی /کمال مطلوب تویی
عشق تو به تار و پود جانم بسته است بی روی تو درهای جهانم بسته ست
رفیق دعا میکنم یه بار تو زندگیت گریه کنی اونم به خاطر شوق رسیدن به عشقت باشه
در جامعه ای که مردم از آزادی محرومند عشق / فرصتی برای تجربه کردن آزادی است.
عشق تو به تار و پود جانم بسته ست بی روی تو درهای جهانم بسته ست
محکم بغل کن.. بستر تنهایی را در جهانی که همخوابی هوس را بدل می زنند به نام عشق
اگه عاشقید ولی حالتان بد است مطمئن باشید دچار آدم اشتباهی شدید این سهم شما از عشق نیست عاشقی یعنی حال خوش...
از عشق سخن گفتن برای آدمی هنوز خیلی زود است ! خیلی زود...
قشنگی عشق به این است که کسی باشد بی وقفه تو را دوست بدارد...
بزن این زخمه بر آن سنگ/ بر آن چوب بر آن عشق که شاید بردم راه به جایی...
یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای آنجا برای عشق شروعی مجدد است
محکوم به حبس ابد در سینه ام عشق را که جانی ست
بمان که عشق به حال من و تو غبطه خورد بمان که یار توام عشق کن که یار منی...
قسم به عشق که هیچ به دل نشسته ای ز دل نخواهد رفت
ای اشک… سرازیر شو و غوطه ورم کن عشقی که رسیده است به ابراز قشنگ است .
به من عشق ورزیدی با پولهای توی کیف ورساچه ات
عشق یعنی تو و تو کل دنیای منی
* مثل یک جریان موسیقی/ مثل یک باران پاییزی/ ناگهانی بودنت عشق است!
بیعشق، نشاط و طرب افزون نشود/ بیعشق، وجود، خوب و موزون نشود
هیچ کس از نبود رابطه ی جنسی نمی میرد/ ما از فقدان عشق است که می میریم
عشق آن بغض عجیبی ست که از دوری یار نیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد