دوشنبه , ۲۳ مهر ۱۴۰۳
چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی...
آسمانِ دل منمهتابی استو توچون ماهدر آن تنهایی......
اسمان به زیبایی ماهش مینازدو من به تو...
من هرشب ،خواب ِتو را ،در آغوش می گیرم!در قطاری کهمسیرشبه ماه می رسد !...
مثل شب به ماه گرما به خورشید زمستان به برف ببین !من هم به تو می آیم...
خود ماه آنقد ماه نی که تو آنقد ماهی...
ماهپتوی سیاه شب رابه سر کشیدتا پنهان شودفهمید...دلتنگ تو ام......
نیمه شب ِ گیسوانتکنار می رود؛ماه ِ تمام...
در آینه اتخودم را می بینم ای ماهمیان این همه ستاره ای و باز تنها...
به ماه می مانیدر برکه نزدیک و ، در آسمان دور...
جا ماندهرد نگاهمبر ماه ِ برکه ی آرزوها...
باز شب آمد و دلتنگےو ماه از چشمان توچهارده خواهد شد....
دوری دوری !تویی که زیبایی می کنینه آن تکه سنگ، که ماهِ من است........
شب را تصور کنبی ماهچقدر بی روح است ؟مانند دل من بی تو...
شاید ملاقات بعدی مان روی ماه باشدهمینقدر غیر ممکن !...
ماه پشت پرده های ابر می گریدآه چه تنهاست ماه...
بوی ماه میدهی در آسمان من بمان...
ماهو که داشته باشیدیگه دنبال ستاره ها نیستی...
خود ماه انقد ماه نیست ، که تو انقد ماهی...
تُمٰاه را دوستْ دٰاریو مَن مٰاه هاست تُ را… … ....
خورشید از حضور تو الگو گرفت و بعد،زیباتر از همیشه ی خود -مثل ماه- شد....
جات توی قلب منه...تو ماه و ستاره ی من نیستیتو تمام کهکشان منی......
شب!!ماه و ستارهها؛دست در دست هم؛از جانب چشمانتبا نسیم همره میشوند وبا عطرِ لبانت یواشکی بوسهایبر پیشانیممینشانند......
صورت ماهتبه آسمان سیاه افکارم نور می پاشدمثل ماه...
دل هوای روی ماه یار دارد جمعههادل هوای دیدن دلدار دارد جمعهها...
ماه، شایدفرزند نداشته ماستزیباییاش به تو رفته وتنهاییاش به من......
ماه نمایان/کاش نخواند امشب ستاره/برف برهنه...
هنوز فکر میکنمماه یک زن استدیشب ماه شده بودی!...
بهمن خاص بودبعد ماه شدهمونی که با همه فرق داره...
مقیم کوی تو تشویش صبح و شام نداردکه در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی...
هرکسی در آسمان با یک ستاره دلخوش است !عیب من؛این بود شاید...ماه را میخواستم!...
کاشجای ماه بودمانگشت نمای شب تو...
در کنج چشمانم چقدر ماه دیدنی ست...
بیا تا خانهمان را روشن کنیم. تو خورشید باش تا من ماه شوم. تو به من بتاب و من تا ابد دورت میگردم....
دوستت دارم ...و این تنها کاریست که شنبه و جمعه ،هفته و ماه و سال نمىشناسد ......
ماه را ببینکه بوسه ی خدا را می ماندبر پیشانی بلند آسمان!و ببین شعرم راکه قد می کشدتا بوسه ای گذاردبر گونه ی تو!...
مثل شب های دگر باز به هم خیره شدندبرکه و ماه ، ولی از سر بی حوصلگی...
بیا و با تابش ماه نگاهتشب هایم را از تاریکیرها کن و جانم را... به نور نگاهت پیوند بزن....
یلدا را با یکی مثل تو می خواهم وگرنه بلندی و کوتاهی شب هایش بیخ ریش ماه های دیگر ...!....
گودی آن چاله های گونه ات یک چاه نیست پس چرا زیباییش دست کمی از ماه نیست...
مثل زنی پا به ماهتو را به درد نشسته ام !فرزند کدام ماهیاینقدر نمی آیی؟...
مهر در چهره ی مثل پری اش بسیار است ماه منظومه ی من مشتری اش بسیار است...
باز کرد/ دکمه هایش را ماه/درون شب/ گم شدیم...
نه ماه خوابیده / نه شاعر/بوف کنار فانوس...
دکمه های شب واماهانگشت نما...
سه چیز زمانِ زیادی پنهان نخواهد ماند :- خورشید- ماه- حقیقت...
در آسمانم بمان من ماه رابا تو می شناسم...
وقتی ابرهای سیاه بیایند ماه در آسمان نیست در برکه نیست در چاه نیست...
ماه من که تو باشی!تکلیف روزگارم را...باید هم شب روشن کند...! شبت روشن ماهِ من...
رو آیه های بارونی نوشتم بسته به تو جونم و سرنوشتمتو مظهر تحملی تو ماهیعشق منی برام تو تکیه گاهی...