در ورطه ى این شب که رنگش به سیاهی سٺ طوفان زده اَم من به سیماب نگاهی ...!!
غم و شادی انسان ها را می توان از چشمانشان فهمید. نگاه را نمی توان آرایش کرد.
بگوچاره ی این دردیکپارچه بامن را نگاه کن که بی نگاهت منوازفنانوشتنم
عشق کفاره ی یک لحظه نگاه است فقط مثل افتادن از چاله به چاه است فقط
قدرت عشق بنازم که به یک تیر نگاه جان شیرین بفروشند دو بیگانه به هم
نازم به چشم یار که تیر نگاه را بی جا هدر نکرد و به قلبم نشانه زد
نیم نگاه تو می ارزه به صدتا نگاه
به نگاهی به کلامی و گهی با بوسه تو چه آسان بلدی دل ببری هر لحظه
نگاهم می کنی قلبم، درون سینه می لرزد نگاهم کن، نگاهِ تو به درد سینه می ارزد!
مرا نگاه! که چشم از تو بر نمی دارم تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی
گاه با یک شعر با یک حرف با یک نگاه، لبخند در خاطر هم ماندگار شویم...
لبخندو نگاهت به کنار من به صدایت چقدر محتاجم
تلاش بوسه نداریم چون هوسناکان نگاه ما به نگاهی ز دور خرسند است
بهشت اینجاست در تلاقی نگاه هایمان و لبخندی که تو مرا مهمان کرده ای
من که عاشق خودش نبودم! چشمانش! نگاهم که میکرد ناخواسته تمامم را برایش می دادم.
نزدیک تر بیا و به آتش بکش مرا عمری به انتظار نگاهی نشسته ام
و نگاهی پنجره باران شد..!
چشم باز کن و دور و برت را نگاه کن... یعنی که حال قلب مرا رو به راه کن...
هر جور که تو بخواهی نگاهت می کنم در این دو پنجره همیشه به روی تو باز است ...
هر روز دوست داشتنت را بروز رسانی می کنم گاهی با کلام گاهی با نگاه گاهی با بوسه
خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام؟ لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی؟
من نگاهش میکنم، او هم نگاهم میکند او برای دل بریدن، من برای دل بری
نگاه ناگهانیت تیغ آفتاب بر خیال یخزده منست، اشارهای کافیست آبتنی میکنم دی ماه.
قدرتِ عشق بنازم که به یک تیر نگاه جانِ شیرین بسپارند دو بیگانه به هم !