به سوگ نادانی سیاه پوشم
نشان عشق به سینه داشت سربازی / که از جنگ گریخته بود.
دستان کوچکت چنگهای بزرگی به دل می زنند
گیسو بسته ام به نسیم آمدنت بی قراری های دل را
می کشد فریاد نگاه تو در قاب خالی دیوار
آنقدر به دنبالت دویده ام بند دل کفش هایم بریده است
و پس از مرگ مرا تنگ در آغوش بگیر حقم این است که در موطن خود دفن شوم
در من هزار فکرست و فکر تو هزار من می ارزد!
لحظه خونین شدن قلبم یادت هست؟ وقتی که پنجه انداختی به رفتن
سیب پیوندی میوه هایش ترش و شیرین... آلبوم قدیمی
روزی که جهان دیگر چیز تازه ای برایت نداشته باشد تازه دلت... برای مادرت تنگ می شود
می روم سوی خیال تن به صخره می کوبانم! از تنم... هزار لاله می روید.
جنگ آواز چند گلوله است و رقص جای خالی ات پشت خاکریز تنم
مارش عزا می زد شکم گرسنه ای که خواب کیک زرد برایش دیده بودند!
با صدای گریه ی ابرها جوانه ی اندوه زد خاطرات خیس خورده ای
فردایی در کار نیست ما را می خوابانند تا ندانیم دوباره در آغوش امروز متولد می شویم
خودم را به آن راه می زنم شاید آنجا منتظرم باشی...
چه سرد است تو را می گفت که می وزیدی.
عاجز فاصله ام ثانیه هم دل تنگی ست
بوی مهر می آید هم تو آمده ای هم پاییز