چهارشنبه , ۱۸ مهر ۱۴۰۳
باز؛دیدم مرگِ یک پنجره راناگَه از خواب پریدم؛باران آمد....
تُو خودِ رویایِ عاشقانه ایتُو طلوعِ بکرِ یک ترانه ای...
به پیچک مویم شانه می زنددستی حلقه نواز محسن قنواتی...
واژه رفتن راحذف می کنم ابدی بمان مژگان باراند...
شوق پرواز دارد چکاوک نگاهم شهناز صمدی ...
عاشق ها کودن می شوند مثل قمری هاروی کابل های برق #م_نیلی...
کابوس رفتنت زخمی است نشسته بر قلب پاییز افسانه مهربان...
رقص اردیبهشت بساط عشق را پابرجاست یاسمن ایرانی...
بە ضریح چشمانت دخیل بستم.گاهی نیم نگاهی حضرت شفا.!محمد قیصریان...
حسرت تلخ ذغال طرح سبز بهار مهبا یاری...
بی تو اردی جهنم است لحظه های ما حتی در بهار...
بهار بدون معشوقه نوبرانه ای ست دردناکفرزانه محمدیان...
دنیا را چشم به راه گذاشت مسافری که بازنیامد...
پرواز نگاهشجهان جمعه ام را بلعید شیوا شیرمحمدی...
هجر یعنی من تو را کم دارم احمد کمائی...
دستهایش بوی نان می داد و می بخشید هرچه داشت پدر...
عشق ممنوعه در دلم نگاهت تا ابد می ماندپریسا عمادیان...
دلتنگ چشمانتمتا ناگفته هایم را بیابم پریسا عمادیان...
هرچه به چال گونه ات نزدیکتر دلهره ی گم شدنم بیشتر...
انتظار دیدنتسخت آسان می کند دوری ات خدیجه عطایی...
صیدی است در قفس مروارید چشمانم تا اشتیاق آمدنت فرزانه محمدیان...
خشکید برکه از ماه خیالی عصمت برهمت...
تلخ ست قصه ی دوری چه کنم که جانی معصومه شریفی...
لب خاموشم سکته ای غمباد دل دارد در دق تنهاییوحید شهریاری...
نت احساسم در دستان توست بنواز ساز زندگی را فرحناز فرشاد...
خیال هرشبم خیره سری است بی ملاحظهمعصومه شریفی...
نور دیده ام بودی رفتی جهانم تاریک شد آذر تقوی زاده...
می بارد برف بر بام خیالمقندیل می بندد انتظار از سوز آه...
درس خوبی دادنگاه سردتوهم می زدقلبمرها شد...
باران بباردمننیز عاشق میشومدرون آغوشخیس چشمانتلیلا مشهدی...
جزیره امدر اقیانوس سکوت دلتنگی ترانه نژادی...
چال گونه ات برموداست در ارزوهای ناپدید خالد بایزیدی...
هزار راه رفت دلم از کدام راه رفته ای؟ آرزو عباسی_پاییزه...
انتظار می کشمنفسهایت راپشت پنجره دل واپسیمحمدرضاافچنگی (م.الف.سکوت)...
دوام نیاوردبا پیشانی یلدابخت پاییز...
بر "دار" شبفرش می بافت صبح امید را دلتنگیم...
شیرین کن ته مانده ی فنجانت رابا قاشق لجوج تنهایی ط_محمدخانی...
یلدا را باید تا سپیده دمدر نگاهت نشستخالدبایزیدی(دلیر)...
زیان من ندیدن ناوک مژگانت در بلندای شب...
امروز خداپرنده کوچکی شد که تنهایی ام را می خواند...
یلدای موهایت هرگز مباد بدست باد...
رسیده اند دوستت دارم های کال با آمدنت...
آنقدر دورافتاده ام ازتو... بیداد کرده تب در جانم...
در کافه ی قرارمان صندلی خالی نبودنت را فریاد می زند...
آینه خیالت را گیسو می بافد انتظار پنجره کی می آیی...
نزدیک ترین حس دوری دست های گرم تو...
درقصر شیرینمى افتد گاهى اتفاق تلخ...
درپس خاطره ها باران بوسه میزند ردپای قدم های تورا...!...
دستان ماه کوتاهنوازش نمی شود گیسوان شب...
کاش حبه ایی قند حل می شددر طعم تلخ روزهای من...