دیدمت با یار بودی ، از نگاهش شوق میریخت دیدمش دستت گرفته ، گو که رود از چشم میریخت دیدمت بردی رخت را سمت گوشش بهر نکته دیدمش تا نکته گفتی ، از لبانش قند میریخت دیدمت بستی دو دیده غنچه کردی لعل خود را دیدمش ک بعد بوسه ،...
ابر و باران و یار من و یک زن میانسال عقب تاکسی نشسته بودیم. یک مرد چهل و چند ساله هم جلوی تاکسی کنار راننده پا به سن گذاشته نشسته بود. باران به شدت می بارید و برف پاک کن ماشین با سرعت کار می کرد. زن میانسال گفت: «خدا...
جایی که یار نیست دلم را قرار نیست...
دیدمش درشهز، حالش بد، نگاهش... ، بگذریم... یار با او دست در دستش، حواسش...، بگذریم...
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت بر همان عهد که بودیم بر آنیم هنوز ...
از عشق هم عاشقترم وقتی تو باشی یار من️ ️️️
من بگردم گرد آن یاری که میگردد پی ام..
شدم عاشق به بالای بلندش که کار عاشقان بالا گرفته است نسیم صبح، عنبر بوست امروز مگر یارم ره صحرا گرفته است؟
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت بر همان عهد که بودیم، برآنیم هنوز
بنشین که تو را نیست کسی یار تر از من ... ️️️
بی خبرم از تو و من تاب ندارم... بعد تو خود را به که باید بسپارم از دل من کم نشده مهر تو ماهم دلبر من غیر تو دل یار نخواهم مستو خراب عطر گیسوی توام عاشق تاب و گره موی توام رفتی و یک روز دلم بند نشد بعد...
دلم یک یار میخواهد که همراهم شود عمری که دردم را دوا باشد، که درمانم کند عمری
کاش روزی برسد هرکه به یارش برسد دل سرما زده ما به بهارش برسد . .
دل داشتیم ، دادیم جان بود،عرضه کردیم چیزی که یار خواهد صبر است و ما نداریم...
ای نوبهار عاشقان داری خبراز یارما؟
ای یار بِکِش دستم آنجا که تو آنجایی..
بی ثواد بودم! که تو را یار خواندم
کاش روزی برسد هر که به یار ش برسد دل سرما زده ما به بهار ش برس
محکم بغل بگیر مرا تا بگویم به همه او فقط یار منو مال منو جان من است...
ترک ما کرد آنکه با ما روزگاری یار بود
هیچ چیزی ️ توی دنیا به اندازه ی گرفتن دست یار ارامش نمیده، لامصب ژلوفنه
آنکه یارش در بغل دارد چه داند حال من
فرمانده عشق یار محبوب تویی دردانه تویی /کمال مطلوب تویی
زل می زند سکوت به چشمان یار