خسته ام خزیده چون کبوتری درقفس...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن خستگی عمیق
- خسته ام خزیده چون کبوتری درقفس...
خسته ام
خزیده چون کبوتری درقفس
درنایی تازه از کوچ پنجره ها از راه رسیده...
گویا پرستویی هستم که به شوق بهار تمام آسمان را شقایق چیده...
خسته ام
انقدر خسته ...
که دلم میخواهد ، خواب ابدی تعبیر پلک هایم باشد...
میدانی ...
دنیا با من نساخت
با ما نساخت ...
نشد آن که باید می شد...
شاید بگویی دنیا خصلتش،این ست
شاید برای،شما هم اتفاق افتاده
که دلتان بگیرد
که خسته بشوید
که بخواهید ازاینجا بروید
کوچ کنید به جایی دنج....
جایی که تو فقط تو باشی و نی لبک دل و هیچ کس نباشد...
به جایی که قوی وجودت زیبا کند
هوش پروانه را
و تو باشی و شالیزاری از عطر غزل
عمق یک جنگل دور
تیک تیک ثانیه ها آوار می شود
بلور تنم را...
تپش عقربک ها تکرار دوباره فاجعه هاست...
لحظه هایش کابوس طوفان در کاسه ذهن...
یادحرف مادربزرگ میافتم
نور به مزارش بتابد
یک پارچه ماه بود...
اصلا خود ماه بود
ماه بانوی شهر دلم...
میگفت:
مادر ...!
به هر کجا بروی
آسمان همین رنگ است
آری آسمان آبی ست...
ومن از آبی سهمی نبردم...
قاصدک ها به فریبم دویدند
و سراب را در گستره نگاهم بذر شبدر کاشتند...
چقدر در خیالم
کبوتران سفیدرا پرواز دادم...
و برای ستاره های شب غزل خواندم...
گیسوانم را لب ایوان
شانه زدم
و صدای قلبم را شنیدم
که می گفت : ماهبانو! رها کن نفس هایت را در هوا ...
اما اینجا هرچه نگاه میکنم
آسمان طوفانی ست
گرد و غبار روی آینه را پوشانده
روی دل ها را هم ...
آدمها
تندیس های زمهریر...
آویزه های سرد و سکوت
تفسیر با هوش مصنوعی
این متن، بیانگر خستگی و ناامیدی شاعر از زندگی و دنیایی است که با او همساز نیست. احساس تنهایی و رنج فراوان، او را به سوی آرزوی آرامش و فرار از این وضعیت سوق میدهد. با یادآوری خاطره مادربزرگش، به ناامیدی خود و تضاد بین آرزوها و واقعیت تلخ زندگی اشاره میکند. تصویرسازیهای شاعرانه از طبیعت، بیانگر جستجوی او برای آرامش و یافتن پناهگاهی دور از این دنیای سرد و بیرحم است.
اشتراکگذاری