100 متن کوتاه نویسنده ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن نویسنده برای اینستاگرام و بیو واتساپ
دو ساعت داستان نویسی نویسنده را کاملا از پای می اندازد. چرا که در آن دو ساعت او در مکان های مختلف با آدم هایی کاملا متفاوت بوده است.
می دانی رفیق
خودمان تمام شدیم
اما
غم مان نه......
برگرفته از کتاب: یک شب از شانه های خدا هم طلبم را برداشتم
به قلم:مریم کنف چیان
کاش تو هم مرا همچون ابرا وجود خود می خواندی تا دلم قرص شود به بودنت
یاسمن معین فر
کاش این دنیا دکمه ای به نام ویدیو چک داشت هر موقع دلت برای یه لحظه هایی تو زندگیت تنگ میشد میزدیش و برمی گشتی به عقب اینجوری خیلی خوب میشد مگه نه؟
یاسمن معین فر
روزی درمیان اعدادهای متوالی زندگی ات می ایستی وازخودت میپرسی براستی آخرین لحظه ای که باکودکی ام وداع کردم چه روزی بود؟؟
نویسنده عطیه چک نژادیان
هیچکس
به اندازه انسانی که زیاد می فهمد رنج نمی کشدبرای بعضی نفهمیدن ها باید خدارا شکر کرد آخر میدانی تیمارستان پراست از انسان هایی که زیاد فهمیده اند
نویسنده عطیه چک نژادیان
وقتی خدا رو بابت ،
تمام نعمت هایی که بهم داده شکر می کنم ؛
تو رو هزار بار حساب می کنم محبوب من...
-نازنین رامی نیا
اون نمی دونست
اگه میدونست
که چقد نگاه کردن چشماش رو دوست دارم
من رو فراوون می بوسید
این رویای شیرین رو نصف کاره رها نمیکرد
بره
آره
نمی دونست
تو این شهر دردندشت
هیچ خبری نیست...
باریکانی
ببین رفیق
بعضی از آدمایی که دست به خودکشی می زنند به خاطر اینه که کسی رو ندارن که به حرفاشون گوش کنه
اگر تو اون آدم رو داری
قدرش رو بدون
یاسمن معین فر
خدایا بغلم کن:)
روزایی که واقعا تو زندگیم کم میارم با فریاد زدن این جمله آروم میگیرم
خدا تنها مورفین روزای سختمه
اگردرحوالی باورهایت شکست را بپذیری دنیای آرزوهایت را سیل ترس باخود می برد نویسنده عطیه چک نژادیان
خیال می کنم تمام وجود ها
نقطه هایی خیالی اند روی نقشه زمان آری همه نقطه ها خیالی اندجز یک نقطه که بُن بستِ کمال روح است وآن حقیقت تنها چه میتواند باشد جزخدا
نویسنده عطیه چک نژادیان
آنها که می نویسند بسیار می اندیشند و آنها که بسیار مطالعه می کنند ، اندیشه های زیادی می دانند .
جالب است....
با قلب آدمها بازی میکنند...
دیگران را عاشق میکنند....
قلب های را فریب میدهند.....
دختران را از درون میکشند......
و از خدا میخواهند قلب هایشان آرام یابد..!
گویند صبر کن امید ریشه میزند،جایش بوته های سبز لبخند زدند …..
نویسنده :المیرا پناهی درین کبود
میگفت چشم ها دریچه های تازه ای هست که باز میشوند به دنیای خیال،آرزو،عشق و...
گلبرگ هایم را پر پر نکن
من ریشه در این خاک دارم
متن اموزنده سرکار خانم المیراپناهی درین کبود
شاید گاهی وقتا باید نقاب آدما از روی چهرشون بیوفته که بفهمیم چه جور آدمایی هستند...!
گفتند دردهایتان را در قلب خود پنهان کنید……
دگر ندانستند دردهایمان از قلبمان بزرگ تر است ……
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود
فکر کردم برایم کوه است….
چه زود فرو ریخت با کوچکترین زمین لرزه ای……
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
بزرگ ترین ضربه ها را نزدیک ترین افراد میزنند ….
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
دلم برای آن روانشناسی میسوزد که روان پریشان همه را ارام کرد…..
جز روان سوخته از آتش غم خود را ……،،
نویسنده المیراپناهی درین کبود
کاش بدانند ما در ،زندگی ساده نبودیم
گذشتمان بسیار بووووووود……
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
مرد من ،مرد بمان
سایه لقب بی معرفتیست ……..
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
سر بر سجاده گذاشتن را همه حفظ هستند
دینت را درست حفظ کن تا درست عمل کنی …..
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
تویی که اینو میخونی
امیدوارم با کسی وارد رابطه بشی که بتونی پیشش خود واقعیت باشی و هر ثانیه قلبت از شادی لبخند بزنه
یاسمن معین فر
بزرگترین اعتبار هنرمند،
اعتبار معنوی ست .
نویسنده: رحمان شاهسواری کینگ
بزرگترین بهره را می توان از تجارب بزرگان برد.
نویسنده: رحمان شاهسواری کینگ
نگاه امروز ،
پیش به سوی آینده است.
نویسنده:رحمان شاهسواری کینگ
زندگی را فقط ساختن نیست ،
بایستی به آن معنای واقعی بخشید.
نویسنده:رحمان شاهسواری کینگ
شرایط زندگانی بسیار سخت است،
اما غیرممکن نیست.
نویسنده:رحمان شاهسواری کینگ
یعنی باور کنم دلت برام تنگ نشده؟
باور کنم منتظر تکست من نیستی؟
باور کنم صبحا منتظر صبح بخیر من نیستی؟
یعنی واقعا فراموشم کردی؟
تورو نمیدونم ، اما من بدجور دلم تنگته
کوثرنجفی چشمه
عاشق شدم و دادم بر باد سرم را
در سنگر عاشق بجز دل که کسی نیست
کوثرنجفی چشمه
سکوت از پشت هیچستان فریاد میزند:«آهای دختر بهاربا زندگی قهر نکن دنیا منت هیچکس را نمیکشد.»
نویسنده عطیه چک نژادیان
او تند خو نبود آنها از سمت شکسته اش به او نزدیک میشدند
نویسنده عطیه چک نژادیان
چه تلخ است به قصد پرواز، سقوط را تجربه کردن
نویسنده عطیه چک نژادیان
تویی که اینو میخونی
میدونم گاهی اوقات از خوب بودن خسته میشی
من بابت تموم خوش قلبی های صادقانت ازت ممنونم
مرسی که نماد قشنگی دنیا هستی
یاسمن معین فر
آه از سوز نِی ُوچوپانی بدون گَله...
مادر؛ این عاشقی هرشب پسرت را میکُشد و روز جسدش را دیار به دیار می چرخاند ارباب صاحب گله !؟
✍️رضا کهنسال آستانی
فکر تو تمام اقیانوس افکارم را دربرگرفته ...
واما من حتی در برکه خیالت نمیگنجم لحظه ای...
✍️رضا کهنسال آستانی
پرسه هایم را از کوچه خیالت جمع کردم وقتی پنجره ا ی را باز ندیدم برای دیدن وشنیدنم ؛ وتورا در خیابانی پرتردد وشلوغ یافتم پراز آلودگی های صوتی...
✍️رضا کهنسال آستانی
بارها دلم برای تو تنگ شده ، بارها خواستم تو را ببینم، بارها وسوسه شدم توراازدور نگاه کنم
امامتاسفانه شما نگذاشت
تو صاحب خانه دلم بود واما شما مستاجر خاطراتم است...
✍️رضا کهنسال آستانی
من وتوکه هیچوقت ما نشدیم...
حاصل جمع ما باهیچ معادله ای درست درنیامد!؟
راستی طبق قانون ریاضی تو درکنار او حاصل جمعش چه درآمد؟
من که هنوز تک رقمی هستم...
✍️رضا کهنسال آستانی
گاهی جملات نگفته ای است
که از گذشته می آید، امروز به حکم قلم به زبان حروف دَر می آید وفردا در کاغذ؛ خاطراتش خوانده میشود تا بماند به یادگار...
✍️رضا کهنسال آستانی
از چوب شاخه درخت یادت برای روحم دسته تبری ساختم تا هرروز با آن به ریشه افکارم بزنم.
عجب تیشه ای شده ای برای ریشه یادت !؟!
✍️ رضا کهنسال آستانی
من هیچوقت تنها نیستم...
همه جا یادت ازگذشته بامن است با درد ودردی که تا آینده بامن است از یادت.
من هیچوقت تنها نیستم...
✍️ رضا کهنسال آستانی
میگن شیشه حافظه داره، یعنی هر ضربه ای بهش بزنی تو خودش جمع میکنه. برای همینه که بعضی وقتا بی دلیل با یه تقه کوچیک میشکنه. حکایت دل ما آدماست..
نویسنده:مائده حق ویردی
گاهی خدا برای حفاظت از شما
کسی را از زندگیتان حذف می کند...
اصرار به برگشتنش نکنید
فاطیماه نویسنده شاعر ✓...
جایی دورتر از خودم ایستاده ام
به تماشای کسی که جای من زندگی می کند
چه بی رحمانه تنهاست و چه به ناچار قوی..نویسنده عطیه چک نژادیان
و شما هیچگاه نخواهید فهمید ؛
چه کسی ، کجا ،
در نیمه شب ، از کدام شب ها ،
با بغض و دلتنگی برای شما از خواب پریده است ....!
میگویی طاقت بیاور انگار فراموش کرده ای که من درنبرد باغم سالها پیش مرده ام
نویسنده عطیه چک نژادیان
میخواهم تو را بکشم
اما
چاقو را در سینه ی خود فرو میبرم
تو کشته خواهی شد یا
من ؟
نویسنده عطیه چک نژادیان
مگر یک انسان چند بار نفس می کشد که در هر نفسِ خود بمیرد؟ مگر یک انسان چند بار می خندد که پس هر خنده اش بگرید؟ مگر چند بار به دنیا آمدم که این همه می میرم؟
نویسنده عطیه چک نژادیان