پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من عاشق تو هستم تنها به تو دل بستماز چشم تو می جوشد شعری که از آن مستممن شاعر به چشمانت تو ساقی و مه پارههر لحظه تو می بینم هر واژه تویی دستمدیوانه تر از من کیست عاشق تر از من نیستدل بردی و فهمیدم بازنده تر از من نیستحالا که شدم غمگین داغت به دلم سنگینرفتی و به دنبالت افتاده تر از من نیست...
باز بازنده در این جنگ منمتو و لشگر مزگان یک نفرمآخر این غم پنهان می خوردمای تو تنها کس که در نظرم...
کسانی که از ترس بازنده شدن ، درمسابقات شرکت نمی کنند ، به همین خاطر هرگز برنده نخواهند شد ....
...ما ساکنان دنیا ... ؛ همسایگان رنجیم... !!!ما جمع بی پناهیم ... ؛ مجذور چارو پنجیم!!!شاید طلسم آهیم ... ؛بازیچه های افسوس!!! روی سیاه ماهیم ... ؛دود چراغ فانوس... !!!شاید که مرده باشیم ؛ در انتهای کابوس... !!! محشور گشته باشیم ؛با لاله های مایوس... !!!ما مهره های سرباز ... ؛در دست سرنوشتیم!!!در پیله های پرواز ... ؛ پروانه های زشتیم...!بازنده ایم از آغاز ... ؛ بیهوده در نبردم... !!!عمری بدون اغماض ... ؛ محکو...
در قمار زندگی ،منطق که حاکم می شود!شاهِ دلها هم که باشیعاقبت بازنده ای...
ما باختیم و بر بازنده ترحم است،به چشمانت گو سپاهش را نگه دارد!ارس آرامی...
ترس از عشق ، ترس زندگی است ! آنان که از عشق دوری می کنند مردگانی بیش نیستند ...عشق در نمی زند ، به یکباره می آید و آن ها که پسش می زنند بزرگترین بازنده های دنیا هستند !...
نفرین به شبی که تار کردیبر قلب منی که خوار کردینفرین به دقیقه های دوریبر من که به خود دچار کردییک دفعه نشد بپرسی از خودبا این دل خون چه کار کردیصددفعه ندیدنش مرا کشتچشمی که به نام یار کردیگفتم که به هر دقیقه می مردمردی که تو بی قرار کردیهر شب که دل از دلم بریدیهر شب که مرا خمار کردیدیدم که چه خفتی بعشق ستبر آنچه تو افتخار کردیاما به تو من نمی رسیدمعشقی که تو زهر مار کردیبازنده ی عشق، اگر کنونمچون...
آخرین دست پاییزکه بر بخوردهمه برگهابازنده اند...
بانوزیادی زن نباشزیادی زن بودن وادارت می کند به تاب آوریکه سیلی خور روزگار باشیکه سماجت کنی بر حسی غلطکه قربانی شوی...!.ساده نباشصدرنگ که نهلااقل ده رنگ باش!آن دیروز بود که سادگی زیباترین رنگ بودالان خطای بزرگیستآغاز فرسودن استرنگها را ابرو بادی بپاش بر وجودتنگذار با کفش بر ذهن ساده و یکرنگت قدم زنندوبیالایند وجود گرانبهایت راو قهقهه زنند به رنگ کردنت..!.ساده نباش بانواین روزها ساده ها در بازی زندگی بازنده ان...
دنیای زنده دفن شدن زیرِ دردهادنیای نم کشیده ی ما پیرِمردها!ما مهره های کوچکِ از دست رفته ایمبازنده ایم در همه ی تخته نردهاسربازهای گم شده لبخند می زنندوقتِ عقب نشینیِ ما در نبردهادریای سر بُریده ی مان گریه می کندهمراه با جنازه ی دریانوردها■ای برگِ ساده! سبزیِ خود را نشان مدهوقتی تو را محاصره کردند زردهامرغِ سحر تلاش مکن! غیرممکن استبیدار کردنِ همه ی خوابگردها!حامد ابراهیم پورغزلی از کتابِ سرخپوست ها...
تا زمانی که وکیل مدافعی همچون قلب داریمن بازنده ای بیش نیستم...
برای فریب دادن عدهای را شیر میکنند و عدهای را خر ! مواظب باشید حیوان صفت نشوید ، بازنده بازنده است چه درنده چه چرنده ......
به نظر میرسه زیبایی های خیلی کوچکی توی این دنیا وجود داره،لذتای خیلی کوتاه.تو فکر میکنی زندگی توی شهر کوچیک خیلی تند و زنندس؛اما اگر تو هم چیزی رو که ما اطرافمون میبینیم ببینی،متوجه میشوی که همه ی ما یه جورایی بازنده ایم.هیچ کی توی یه زندگیِ جنگی برنده نیست....