دوشنبه , ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
تو شیرینی! تو زیبایی همیشه! کمی دور و همین جایی همیشه! تو را تنها تو را من می نویسم که در حکم الفبایی همیشه! غزل گیرم نباشد دست من نیست خودت شعری و می آیی همیشه! زمان در عاشقی معنا ندارد تو دیروزی! تو فردایی همیشه! و خواهش های من نبض کویر استعطش دارم به دریایی همیشهچه بی صبرانه غرقم در هوایتدر احساس و تمنایی همیشه! نوشتم یادگاری تا بماند: تو محبوب دل مایی همیشه! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
می فروشی ناز و دل ها می بریبین دلبر ها تو چیزِ دیگری! هرچه زیبا دیده بودم هیچ هیچیک سر و گردن از آن ها سرتری! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
تاریک و یخ بستهاز زندگی خستهوقتی طلوعم کرد...دنیا که زندان شدتا مرگ پایان شد عشقت شروعم کرد! در بطن غم بودمدلگیر و کم بودماین بار بیدارم...می پیچد عطر یاساز عمق این احساسمن دوستت دارم! خورشید یعنی: تو!امید یعنی: تو! هستی و من شادماین زندگی زیباستهرروز یک فرداستچون باتو آزادم! یک زمهریر سرد در من تشنج کرد شدسبز مثل دشتای جان به قربانت!تابید چشمانتلحن زمان برگشت!صد باغ سیبم کن!حالا نصیبم کن!...
می رود یک ابد و قصه ی ما می ماند! من، تو، یک کلبه ی چوبی، و خدا می ماند! زندگی قصه ی دلبستن و ماندن ها بود آخرش عشق فقط عشق به جا می ماند! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
مگه یادم می ره خانم؟تو به من زندگی دادی! تو مثل یه کوه موندی،پشت مردت ایستادی! واژه هام پیش وقارتبه گل و سجده نشستنمی بینن تورو کنارم اونا که مارو شکستنخورشید منی! با هر صبحبه هوای تو پا می شم! تو با من باشی، همیشهفاتح قله ها می شم! خداروشکر که هستی! خداروشکر که هستم! تا تهِ این ابدیت دستاتو بذار توو دستم! من به شکرانه ی عشقتهمه دنیارو می بخشم! هستی و روشنم از تو عاشقانه می درخشم...◽شاعر: سیامک ...
خسته ام! خسته تر از خسته شدن، پا نشدن! درد خوب است به یک شرط! معما نشدن!مثل یک قطره که عاشق شده در چشمه ی آبمی رسم آخر هر شعر به دریا نشدن! گره ای بسته خداوند به کارم که هنوزچاره ای نیست برایش به جز از «وا نشدن»!زندگی خون به دلم کرد در این سی و سه سال...آرزوهای مرا کشت خدا با نشدن! حال من قصه ی هر غنچه ی یخ بسته شدهبین دیروزم و در لحظه ی فردا نشدن! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
کنارت من خدا را دوست دارم! ضمیر جمع «ما» را دوست دارم! صدایم کن شبیه روز اولکه آن حال و هوا را دوست دارم!تو باشی، چتر باشد، زیر بارانتمام کوچه ها را دوست دارم! میان چشمک و آن خنده ها بود کسی گفت این دوتا را دوست دارم! منم مجنون ترین شاعر در این شهرهنوز این ادعا را دوست دارم! 🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
گل های دشت دامنت را دوست دارم! بوی خوش پیراهنت را دوست دارم! باید بخندی روز و شب در چشم هایمشیرینیِ خندیدنت را دوست دارم!من موج هستم رو به آغوشت همیشهای ساحل زیبا تنت را دوست دارم! این روسری زیباست تنها بر سر تومن رنگ لاک ناخنت را دوست دارم! خوشبخت بودن را برایم زنده کردیخانم من! زن بودنت را دوست دارم! 🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
و آن شب... کوچه را گریاند خانم! خدا هم در غمت واماند خانم! صدای بال جبراییل آمدنماز آخرش را خواند خانم...تمام یاس های شهر بی تو مرا در اشک می سوزاند خانم! مرا چون کوه می دیدی همیشهغمت این کوه را لرزاند خانم! حریف غیرتم دریا نمی شد!کسی مشت مرا خواباند خانم! زمین قدر تو را هرگز نفهمیدخدا این را به من فهماند خانم! تو را ای کاش دست رسم تقدیر به دنیا باز می گرداند خانم! غمم را در نبودت چاه فهمید!علی بعد از ت...
گرگِ زیبایی اتچه شاعرانهزوزه می کشد غرورش را...🟩 سیامک عشقعلی...
موهایت را باز می کنی آینه از زیبایی اتو من از شعر؛ سر می روم!🟦 سیامک عشقعلی...
روی چون ماه تو دزدیده قرار از شب من نیستی باخبر از قصه ی تاب و تب من قبله ام چشم سیاهت! شده ام بنده ی توکافرم کرده ای ای دلبرِ لا مذهب من! 🟥 شاعر: سیامک عشقعلی...
پنجره ی چشم هایت را هرروز صبح با بوسه وا می کنم به خورشید! تا عشق بتابی...زیبای من! 🟦 سیامک عشقعلی...
نشسته ام کنار تو! عزیز دلربایِ خوب! نگاه عاشقت بهار! دلم پر از دعای خوب...انار دانه می کنم به رسم فصل زندگیدوباره من! دوباره تو! دوباره ما! خدای خوب!دوباره رقص برگ ها، به ناز برف دل سپردتو دعوتی به بوسه و به عطر ماجرای خوب! بخند تا شروع رود! بخند با جنون من!بزن به قلب وسوسه! بیا در این هوای خوب...شبی که لحظه لحظه اش، همیشه شعر می شودپر است شهر و کوچه از ترانه و صفای خوبالهی از گل و غزل، بهشت باشد این جهانببارد عشق ...
انار دانه می کنم لبخند می چینم...تنفس های سرد و عطرآگین پاییز به شماره می افتد هزار پنجره شوق دارم،به پیشواز زمستان! بوسه های آبستن از عشقدیوان پدرم «حافظ»آرزوهایی سبز برای قلب های لبریز از بهار و مهر«دوستت دارم» هایی از جنس همیشهدست هایت را می گیرم،تا طلوع! موهای بلندت را باز می کنیو یلدا می شود...🟧 سیامک عشقعلی...
قطار تو را می برد و من در هیچ ایستگاهی پیاده نمی شوم! چه در ذهنم اردیبهشت را هرروز باتو قدم بزنم چه در همین لحظه همین جا ببوسمت و زیبا شوی!در هر صورت عشق مقصدی ندارد جز باتو بودن...سیامک عشقعلی...
دیدند غمگینی ولی شادت نکردند! دیدی تو را یک لحظه هم یادت نکردند! در چاه غم بودی ولی آن ناتنی ها رفتند، خندیدند، آزادت نکردند! ویران شدی و روزگارت درد می کرد دستی نیاوردند آبادت نکردند! گفتند با پروانه ها ماندن چه زیباستهرگز به این دیوانگی عادت نکردند! در اشک خواهی دید آن ها را که حتیاظهار شادی روز میلادت نکردند....▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
با هزاران چشم گاهی بد مراقب هستی و دزد اما پیش چشمت منزلت را می برد! عشق مثل آسمان آبی ست از هرجای شهر یک نفر یک روز می آید دلت را می برد! 🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
عطر تو گرفته پیراهنمو دوباره دلم یه جای دور می خواد عمریه دارم ادامه می دمتاسم تو اما به یادم نمیاد...گاهی بغضی، گاهی حسرت، گاهی شوق کنارت یه جایی جامونده دلممثل انتظار یک برگشتن توو غروب غمگین یه ساحلم! من هنوز دور خودم می چرخم و گاهی وقتا هم یه رویا می سازم زندگیم شبیه زندگی نشد! بیشتر روزامو دارم می بازم! تو کی هستی؟ نمی دونم... کاشکیلحظه ای می شد تماشات کنم کودکیمو زیر و رو کردم تا یه جایی یه روزی پیدات کن...
بعداز تو عمری با هوایت گریه کردم!رفتی و ماندم در عزایت؛ گریه کردم!هربار از راه آمدم دیدم تو هستیدر خانه ام خالی ست جایت...گریه کردم...باغی که پرپرشد تمام غنچه هایشاینجاست شاید بی صفایت! گریه کردمهربار اینجا آسمان، سرخ از غمت شدبا بغض هایت...گریه هات...گریه کردمسخت است زن تنها بماند روز سختی!هی از خودم کردم شکایت! گریه کردم!شرمنده ام! چون دست هایم بسته بود و آن روز می آمد صدایت...گریه کردم...بعد از تو من با چاه ...
هرلحظه ی این زنده بودن باتو زیباستخوشحالی بی وقفه ی من باتو زیباستمن یک مخاطب در جهان دارم تو هستیخانم! اصلا شعر گفتن باتو زیباستوقتی تو باشی من خدا را دوست دارمآرامش این روزها را دوست دارمیادت می آید بار اول با خجالتگفتم: ببخشیدا! شما را دوست دارم...باید خودت را از دو چشمانم ببینییک جور دیگر دلربایی! دلنشینی! شعری پر از عشقم مرا باید بخوانیگل می کنم شاید نگاهم را بچینیگاهی کنارت غرق رودرباسی ام مندلنازکم دیگر ببخش...
خان نمی داند چه بد با بغض رعیت می کندگاه بعضی را سکوتی هم، بدعادت می کند جمع کن هوش و حواست را دلی را نشکنیآفرین بر او که در این حرف دقت می کند از گناهم چشم پوشی کن و روزی می رسد مبتلا باشد همان کس که نصیحت می کندبارها دیدم که هی دم می زند از راستیروز میدان دشنه بر قلب حقیقت می کند آدمی خاکی بماند یاد می گیرد ولیخوانده بودم فهم هم گاهی جهالت می کند در تعصب جز پشیمانی نمی بینی رفیق! وای بر آن کس که ظلم از روی غیرت م...
در اتاقم درختی هست، همسنِ پدر بزرگم! طنابی به شاخه هاش بسته امو هفت سالگی ام هرروز تاب بازی می کندتا پله های مارنقولا تا خانه های روروستا کلیسای باسیلتا نگاه خیره ی مجسمه های موآی! اشتیاقم که سرازیر شودتمام کوچه های جهان را در همین اتاق قدم می زنمآسمان روی میزم ساکن استستاره ها را استشمام می کنمچندروز پیش در مشتری پرواز داشتمامروز صبح همغروب تایتان را در قهوه نوشیدم!نمی دانم چرا همیشه از مریخ ترسیده ام! دیوا...
مشت واکردم و آن ماهی رفت...گفته بودم که تو هم خواهی رفت! تا ابد خواست بماند با منبعد یک حوصله همراهی رفت! بدترین لحظه ی دل کندن بودماند بر روی لبم آهی... رفت...شرط عشق است که مومن باشیمثل یوسف شو! به هر چاهی رفت! خواستم گریه کنم، مادر گفت: باید از پیش کسی گاهی رفت! ▪️شاعر: سیامک عشقعلی...
می ترسم از منی که تنها می مونه بی تو! وقتی خیابونارو رج می زنم با یادت...کی مثل من تا این حد دوستت داره توو دنیاکی مثل من می تونه دیوونه وار بخوادت؟! وقتی نباشی این شهر، گور عذاب میشهزندونی که توو پیله ش می سوزم و می پوسمتو از کنار خوابم، رد می شی گاهی شب هاحتی توو خواب ردِ عطر تورو می بوسممیگن جنون گرفتم از دوست داشتنِ توزخم زبون و طعنه پشتم یکی دوتا نیستاین درد واسه ی من شیرینه و مقدسعشق مثل اتفاقه! هیچوقت دستِ ما نیس...
مانند گل هستی تو از بس ناز داری!در چشم هایت صد غزل اعجاز داری!بالا بلایی! دلربایی! ماه هستی! تقصیر قلبم نیست چون دلخواه هستی! از چشم من زیباترین هستی همیشه!هرجور باشی دلنشین هستی همیشه! ابروی قاجاری! تنی نازک تر از گل!اصلا چرا باید بگویم گل؟ سر از گل! بوسیدنی! شوخی و شر! شیرین زبانی! دل می بری هی روز و شب، آرام جانی! گم شد دلم در حجم گندم زار مویتمن زنده هستم با هوای عطر و بویت زیبای بی رحم منی در شعرهایم! پی...
زیباست به قدری که دلم رفته برایشرد می شود از کوچه ی ما عطر هوایشآهوی نگاهش شده صیاد غرورمهم قیمت جان است ولی ناز و ادایشهوش از سر من رفته که این بار بچینمیک بوسه از آن غنچه ی لب های بلایشای کاش که بر گردن او حلقه کنم دستآنقدر ببوسم و بماند ردِ جایشپر می زند از دامن او شعر به خورشید پروانه و گل ریخته ام بر سر و پایشاز شیطنتش وا شده صد چشمه ی لبخندماه دل من پاک بهاری ست صفایشدل می رود از عشق به یک فصل تماشاعاشق...
«دوستت دارم!»شیرین ترین لالایی ستبرای ادامه دادنمن هنوزعاشقانهبیدار هستمدر خوابِ زندگی،کنار تو!▫️سیامک عشقعلی...
گرچه دستان من و دست تو از هم دور است آخر این شب تاریک سراسر نور است ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
به عشق پاکی که بین من و توستبه اون نون و نمک که خورده بودیمبه سختی هایی که با هم کشیدیمبه اون روزایی که افسرده بودیمبه شعرایی که گرم و عاشقانهبرای چشمای تو می نوشتم به اون احساس زیبایی که هرروزکنارت باتو شد عین بهشتم هنوزم من بهت دارم تعهد هنوزم قلب من سرشاره از عشقهنوز این مرد وقتی دور میشیبرات بی تابه و تب داره از عشق!هوای آینه ها وقتی رسیدیبه رنگ آبی پیراهنت شد از اون ساعت دلش دریارو طی کردهمون که عاشق زن بو...
هلال ماه را با خنده چیدندکمان ابرو هایت را کشیدندتمام آسمان تعطیل شد چونتو را با بوسه و ناز آفریدند▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
عاشقِ سبز کمی روشن بود با غم و غصه ولی دشمن بود من دلم طعنه به برگی نازکغیرتش سخت تر از آهن بودماه پیراهن او بود انگاردشت گل بر تن او دامن بود خنده اش ناز به شعرم می ریختچشم او چشمه ی رقصیدن بود پلک زد آینه عطرآگین شد معجزه بوی خوش یک زن بودپشت هر پنجره گل گل لبخند آن زن انگار خدای من بود سال ها بعد نوشتم جایی:عشق تفسیر توانستن بود! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
توو سینه ی تو قلب من آشوب دارهاز هر کجا که هستی اسمم رو صدا کن!بغض قنوتت اشک چشمای فرشته ستخانم برای هردومون امشب دعا کن! من خسته م از این بی تو بودن های بی رحماز جای خالی تو خیلی ترس دارم! هر روز سالم بی هوات «دی» ماه میشه«اردیبهشتم» با تو همرنگِ بهارم!سی سال در من آرزو بودی همیشهتعبیر خوب زندگی رو با تو دیدموقتی که دستام دور شد از دستای تو انگار طعم مرگ رو هر شب چشیدم! تو حاجت قلب منی هرلحظه هرجا باید توو این روز...
توو اقیانوس چشمات غرق عشقمتو می خندی، خوشی آغاز می شه! صدام کن بشکفم! زیبا شم از نور!صدام کن از همیشه تا همیشه!صدام کن تا جنونم گُر بگیرهصدام کن تا که تفسیر تو باشمصدام کن تا وفور بوسه تا عشقمی خوام هرلحظه درگیر تو باشم! حضورت قبله ی دنیامه هرروز بهت رو می کنم در هر ترانهتویی خانم قلب عاشق منکنارت، با تو هستم شاعرانه! تو زیبایی! نجیبی! با شکوهی!تو یک آرامش بی وقفه خوبی!شمال سبز روزایِ همیشههوای گرم از عشق جنوبی...
من غنچه ی پژمرده ی هر سال هستمچون آرزویی دیر اما کال هستماندوه هر تبعیدیِ بی خانه ام منشاید به قول مادرم دیوانه ام من! با بال هایی بسته در پرواز بودمپایان تلخی از خودِ آغاز بودم...جاری شدم در خط اول گیر کردممن روح خود را در وجودم پیر کردمگوری پر از تاریکی و تنهایی ام منمن حرف هایی دارم از جنسِ نگفتن! در چاه غم عمری ست سرگردان ترینمشد زندگی یوسف و من کنعان ترینم! من بارها کشتم خودم را در سکوتمصد ریشتر اندوه دا...
زن ها مثل گنجشک هستند!گنجشک ها خیلی سخت نزدیک می شوند!اگر و اگر؛ محبت، صداقت، صمیمیت و غیرتت رامومنانه نثارشان کنی، با تو می مانند!و عاشقانه با بغضت، می سوزند!با تبسمت، زیبا می شوند! حتی اگر سهمت از جهان، حصیری باشد در کویری دورهمان جا را برایت بهشت می کنند! زن ها نجیبانه و عجیب خوبند!▫️نویسنده: سیامک عشقعلی...
خواهشی دارم اگر سست، اگر بی ادبممی شود لب بگذارید کمی روی لبم؟ من مریضم و گرفتار به درد و غم عشقمی زند طعنه به آتش به خدا تاب و تبم!بوسه ای گر لب شیرین شما هدیه دهدمی نوازد به خوشی رگ به رگ هر عصبمداعش چشم شما بس که مرا هی زد و کشتپیش چشمان شما من خودِ شهر حلبم! دست و پا می زنم هر شب که نجاتم بدهید سیل گیسوی شما آمده تا خوابِ شبم تاخت زیبایی تان باختم و رام شدممن که در باور خود سخت چو اسب عربم! یک نفر آمد و عقل...
سر به روی شانه ام بگذار با من گریه کن! غصه دارد قصه ام ای یار با من گریه کن! نارفیقی می کند این روزگارِ لعنتیمی رسد پایم به چوبِ دار! با من گریه کن! سایه ای از پشت سر با خنده فحشم می دهدمی زند سنگی به من انگار، با من گریه کن!روی خوش هرگز ندید از این جهان رویای مازندگی شد مثل زهر مار! با من گریه کن! بعدها تاریخ می گوید چه دردی داشتمروس شد دنیا و من قاجار! با من گریه کن! اول هرکار با لبخند گفتم یاعلی!بغض کردم آخر هر ...
بی تو بودن گاه زندان می شود مرگ با اندوه آسان می شود در علاج زخم روحم گفته اند:دردهایم با تو درمان می شود!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
جوری دلم را برده ای با خنده هایتگاهی برایت می شوم پرپر! چه خوب است!ای کاش می دیدی خودت را از دو چشممدنیا ندارد از تو زیباتر! چه خوب است! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
لطیف مثل گل پر از بهانه و ناز استگرفته اند از تنش گلاب قمصر رانگاه او غزل، لبش وفور زیباییخدا چه شاعرانه خلق کرده دلبر را! 🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
کنارت سبزم از لبخند و بوسهنمی شناسم غم و دلواپسی رو من انقد دوستت دارم که چشمامنمی بینه توو دنیا هیچکسی رو! سیامک عشقعلی...
با خنده هایت می توان دریا شد از عشقدر چشم هایت ماه را هم می توان شُست!یک شهر فهمید از تمام شعرهایماین شاعرِ اردیبهشتی عاشق توست! 🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
از روزهای سخت می آیی همیشهتفسیر کوهی! روح دریایی همیشهبا زندگی و قصه اش در جنگ بودیخورشید را با زخم های خود سرودیطوفان غم زد در خودت گاهی شکستیگاهی تو هم با بی کسی از پا نشستیآیینه ای فریاد می زد حسرتت رابر روی دوشت می کشیدی غربتت رااز خنده و از دلخوشی محروم بودیدیوارها شد شاهدت! مظلوم بودی...تنهایی ات هی زخم خورد از دست مردمرویای معصوم تو مُرد از دست مردمسردرگمی در بودنت تکرار می شدطوفان غم ها بر سرت آوار می...
هیچ دری بسته نمی مونه هرگزتاریکی می ره نور پیدا می شهروزای سخت قصه ی ما دوتااز یه جایی به بعد زیبا می شه!در به روی آینه ها می بندیمیه روز با هم به این روزا می خندیم!تو مال من می شی و من مال توبوسه و خنده می شه هر بگومونسر می ذاری به روی شونه ی منجهان می شه آینه؛ روبرومونبه نام عشق با یه شروع تازهمی بوسمت در یه طلوع تازهمی نویسم تورو با دوست داشتنمخودت رو توو ترانه هام می بینیدشت شقایق میشه قلبم برات تو ماه می شی ...
گاهی منو بهم می ریزه دنیافقط تویی دلیل آرامشم! خورشید من! بتاب عاشقونهکه با هوای تو نفس می کشم! زیبایی تو نبض خواب دریاستچشات کتابی از گل و بهانهخدای کوچیک منی رو زمیندوستت دارم! همیشه! شاعرانه!زندونی کن توو آغوشت ذهنموکه زنده شه برام رویای عشقصدای تو موسیقی زندگیدستای تو تفسیر دستای عشقبا خنده هات منو ببر تا جنونکه شوق دوست داشتن تو قشنگهپیراهنت طعنه زده به دریاآبیِ پیراهن تو قشنگه! صدام بزن تا ناز نسترن ه...
یک عمر از ترس و عذاب گور گفتیبا فهم و با ایمان خود هی زور گفتیجز هرچه خود می خواستی را زشت دیدیبر روی باورهای مردم خط کشیدی!با اسم حق کُشتی کسی را در سکوتشمادر به بغضی بی صدا؛ دختر... سکوتش...در منطقت احساس را انکار کردیبعد از نمازت باز استغفار کردیبهتان زدی گفتی که حکمت داشت کارتبیزارم از این دین و از پروردگارت! پروردگاری ساختی از جنس وحشت! افراط یعنی: فهم در شکل جهالت! در راه حق فتوا ندادی جز به ناحقاما بدا...
تو که چادرنمازت قصه گوی صبح فرداستتو که غوغای چشمانت ترنم هایِ دریاستتو که بی کینه هستی، سبز از آواز رودیتو که در شعرهایم طرح یک خورشید بودیتو که با هر قنوتت ماه می بخشی به مردمتو که تنهایی ات شد جویباری از تبسمتو که پاکی تو که صافی شبیه نبض شیشهتو که زیباترین رویای من بودی همیشهخبر داری مرا دیوانه نامیدند مردم!به حال و روز من یک عمر خندیدند مردمخبر داری تمام شعرهایم سوخت بی تو!خبر داری؟ خبر داری صدایم سوخت بی تو!...
دیدی خدا با قصه ی ما مهربان بود!دیدی قفس یک راه سمت آسمان بود! دیدی برای ما چه خوابی دیده بودند!بی رحم ها پرهای ما را چیده بودند! دیدی تو را از من جدا کردند آن ها! با ما دورو بودند! نامردند آن ها! یادت می آید دوست ها دشمن شدند و...بر بغض ما مشغول خندیدن شدند و...بستند هر راهی که می شد باتو باشمدلسنگ ها می خواستند از هم بپاشم! خانم! هرشب گریه می کردم برایت!در بغض من می ماند هرشب ردِ پایت! هرشب کنار آسمان بی خواب...
هی می زنند آتش زخمی به جان مامی سوزد از همین غمِ بد استخوان ماگاهی اگر غریبه به ما زخم زد چه باکما را نمی کشند مگر، دوستانِ ما!▪️شاعر: سیامک عشقعلی...