پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نام غزل:دختری از جنس ماهبس که زیبایی هوایی می شود دل بی هوادر هوایت می رود هردم دل از کف دلربانازنینم تو که هستی دختری از جنس ماهبس که ماهی دل به درد عاشقی شد مبتلااین منم عاشق گناهی تو نداری ماه مندل گناهی مرتکب هرگز نشد غیر از شماکن تو زندانی مرا در این دلت با جرم عشقمی کنی هردم مجازاتم چرا با بوسه ها؟آنچنان می خواهمت باید شوم حبس ابدانفرادیِ دلت باشد دلم تا انتهامجید محمدی(تنها)...
جاده گمراه▪️خواستم دل بکنم آه دلم بند نشدبرکه بودم تو شدی ماه دلم بند نشدیک قدم فاصله تا یوسف مصری شدن استچه کنم من ته این چاه دلم بند نشدعقل گفته است بر این جاده ی گمراه مروعشق ای جاده ی گمراه دلم بند نشدکوچ کردم که بیفتد ز سرم چشمانتیادم آمد وسط راه دلم بند نشدخواستم از قفس فکر و خیالت برومخواه ناخواه به اکراه دلم بند نشدبه هنرمندی چشمان تو سوگند نشدخواستم دل بکنم آه، دلم بند نشد▪️محمدامین آقایی@aminagh...
یک قدم فاصله تا یوسف مصری شدن استچه کنم من ته این چاه دلم بند نشد...
نمی دانم چه شد من فاتح مغرور ایرانیقوی تر آمدم اما... خداقوت به بازویت...
پناه میبرم از غم به دختری که خیالی استبه گیسوان پریشان دلبری که خیالی است...
از کنج لبهایت بده یکم شکر لطفا من عائله مندم عزیزم بیشتر لطفا دکتر به من فرموده آری قند خون دارمبانو شما دیگر نزن حرف از ضرر لطفا یک شهر دنبال تواند از بس که دل بردیدل می بری آخر ببر از یک نفر لطفا هر روز با یک روسری در شهر می چرخیبازی نکن با قلب مردم این قدَر لطفا قلبم دلم روح و روانم باتو می آید این جسم بی حال مرا باخود ببر لطفا علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
روزی دلِ من ساکنِ گُل شهرِ هنر بوددر عاطفه ی نبضِ دلم شور و شرر بوددر سینه ی من مِهرِ وفا بود درخشانگنجینه ی دل معدنی از دُرّ و گهر بودامّید دمادم به درونم شده جاریدر باورم از بارشِ احساس، اثر بوددنیای دل از موجِ محبّت تپشی داشتدر شورِ نهانم زِ تبِ عشق خبر بوددر قابِ نگاهم نفَسِ مِهر نمایانمهتابِ نگاهم به گُلِ شادِ قمر بوددر یادِ هزاران شبِ احساس و محبّتشهزادِ دلم قصّه سرا بود و سَمَر بوددر شورشِ شب های عطش، عا...
زیباست به قدری که دلم رفته برایشرد می شود از کوچه ی ما عطر هوایشآهوی نگاهش شده صیاد غرورمهم قیمت جان است ولی ناز و ادایشهوش از سر من رفته که این بار بچینمیک بوسه از آن غنچه ی لب های بلایشای کاش که بر گردن او حلقه کنم دستآنقدر ببوسم و بماند ردِ جایشپر می زند از دامن او شعر به خورشید پروانه و گل ریخته ام بر سر و پایشاز شیطنتش وا شده صد چشمه ی لبخندماه دل من پاک بهاری ست صفایشدل می رود از عشق به یک فصل تماشاعاشق...