شعر تنهایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر تنهایی
نه مکان
نه زمان
از هیچیک
خیری نرسید به ما
ما عقربهها
که در تُنگِ بیحوصلگی
شناکُنان
به دورِ خود میچرخیم.
خانه را بوی انتظار گرفته است
بوی شورِ خستگی
بوی موجِ بیوطنی...
رو به هیچست دلم، فکر و خیالی دارم
از تبِ فاصله پیداست سوالی دارم
مینشینم لبِ پاییزترین برگِ درخت
پیله میبافم و رویای محالی دارم
دوری از حادثهی عشق تَرَکها دارد
عاشقم، میشکنم، قلبِ سفالی دارم
چشم بستم به تماشای دو خط باران-شعر
طاقتم خشک ولی اشکِ زلالی دارم
باز...
سرو صحرا، گرچه تنها بهتر از خس بودن است
بعد تو، این خانه را سیلاب برد
آسمان خانه هم، ماهش مرد
بعد تو دیگر کسی ما را ندید
دلخوشی اندکم در نطفه مرد
سوخت پرستو و پرش را باد برد
آن چراغ چهارسو را خواب برد
گفت مینا کن صبوری، صبر مرد
کاسه بشکسته صبر دلم را غصه برد...
مرد غمگین آرزویش رفتن است
راه را تنها نمایش دیدن است
سرد و نمناک و غمین دل مسلخی
اینچنین آدم شدن هم ایمن است
کو گناهی که بیاویزم به آن
شال شبهای که تنها مأمن است
آن خدای که بر من ندارد امتحان
بخدا معشوق نور ومراچشم و تن است...
تنهایی
در این شب سیاه، دلم غرق تنهایی است
نگاهم به راه تو، چشمم پر از خالی است
ستارهها همه خفته، من و سایهی خودم
دلم در این سکوت، اسیر جدایی است
صدای پای تو را میشنوم در خیالم
ولی این خانه خالی، پر از بیکسی است
چراغی در دل...
تنهایی،
خیلی با وفاست!
هیچگاه تنهایت نمیگذارد.
سکوت و سکون و مرگ
همخوابِ آرزوهایِ سبزم،
غوغا نمیکنم،
که آدمی
به آرزوهایِ سبزِ خویش
زنده است!
به غیراز آینه هرگز قبول باید کرد
نبود حتّی یک آشنا، مقابلِ من
ساحل، آرام در پسِ من نفس می کشد
و صدای امواج به نجوا می گویند:
تا کجا در خویش فرو می روی؟....
....
....فیروزه سمیعی