پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پدری دارماز جنس بهارقامتش سرو بلند،رحمت و صبر و قرارسخنانش پُر پَنددیده اش رود روان...پدر ای هستیِ من !تا ابد سبز بمان.......
پدر...!تنها یک نام نیست...مردی است که چرخ یک زندگی را با تمام سختی هایش میچرخاند ...یک کوه است...کوه استقامتی که بودنش، عجیب دلت را قرص میکند...!...
نام زیبایت پدر جانبا طلا باید نوشت !با عیاری خوب و عالیبا صفا باید نوشت !در دلم نام تو را حککرده ام عشق نخستعاشقانه در دل و جانچون خدا باید نوشت !...
روز پدر که می شود مثل خیلی های دیگر به نبودن بابا فکر می کنم. نه اینکه اندوهگین باشم. حس می کنم مدت هاست به نبودنش عادت کرده ام. به زندگی اش فکر می کنم. آمدن و رفتنش. شکل نگاه کردنش. به چیزهای دیگری که مرگ یاد آدم می اندازد. اینکه هر زندگی چه ارزشی دارد؟ اینکه مرگ چیست؟ این فاصله ی عدم تا عدم که نامش زندگی ست چرا به ما اعطا شده و باید با آن چه کنیم؟به اینکه آیا ادامه ای وجود دارد؟ آیا بابا هنوز جایی هست؟ گاهی دلم می خواهد به مزارش بروم اما گاه...
می دانم!رفته ایو دیگر بر نخواهی گشتاما همیشه گوشه ی چشمانمغرق در نبودنت هستای پدر....
پدرم اکنون که روز توست به تو فکر میکنم و به اینکه چقدر برایم با ارزش هستی روزت مبارک بهترین پدر دنیا...
پدرم، یادت را گرامی میدارم حرامم ندادی ،حرام خواریم را توصیه نکردی و هرگز آزمون نگرفتی....
قهرمان خسته ی بی ادعا پدر...
خون به دل پنهان و غم پنهان و بر لب خنده دارد، آشکاراز تبار لاله ها باشد "پدر" ، گویا به دشت زندگی...
پدر که شدمتازه فهمیدم اینجاپدر بودن سخت ترین کار دنیاست و پدرم چقدر خوب بود!...
پدر همان کسی است که؛هرگز...سایه منتِ مهرش را حتیدر نگاهش ندیدم! ...
یکی از دور یه پدر رو ببینه میگه:" کمرِ خم شده یِ یه پدر از سن و سالشه ".یکی دیگه میگه:" نه، از درد و رنج و تلاششه ".اما من میگم:" از سنگینیِ صفاتِ نابشه ".یه مرد از وقتی که پدر میشهفداکارتر، باثبات تر، مهربون تر و شکننده تر از قبل میشه!.و این اُستواری و گذشت و مهر، همیشه روی کولش هست!و رفته رفته شونه هاشو تکیده میکنه و کمرش رو خمیده!.الهی که تا به ابداین کول برِ عاطفه و سخاوتبه سلام...
پدرخواستنی ترین لهجه یِ آرامش استارزشِ واژه یِ امنیتنشان از قامتِ بلندِ پدر داردامیدِ زندگیِ منهمدستِ دستانِ توستمن برای انتخاب مسیر پیش روبه دلگرمی ها و دلواپسی هایِ تو محتاجمبر پیشانی ات بوسه میزنمتو تمامِ ایمانِ منی...!!!روزت مبارک پدرم 🖤...
کاش برای یکبار دیگه هم شده من و پدر مهربانم در یک قاب عکس باهم میخندیدیم .چقدر زود در قاب عکس هایم فقط یادت کنارم بود پدرم...دخترت مریم.....
(روز پدر بر تمام پدران سرزمینم مبارک )دل از عمر بر نمی کنم وقتیجانم لبریز از عشق استبرای چشمان عزیزانم کهگریبان هر لحظه نگاه مرامی جویند ،،من به زیبایی دستان ماهمهربانی نام مقدس پدررا به دوش می کشم ......
روز مرد و روز پدر مبارک پدر عزیزم ، جانم فدای تمام مهربانی های بی وقفه ات ، تو قشنگ ترین نقاشی خدا هستی که با تو هستی معنا گرفت ، یک جا نوشته بود (( تو بخند من زنده بمانم ))راستش وقتی میخندی تمام ناراحتی های عالم هم اگر در دلم باشد رنگ میبازند .نمیدانم تو را به کدام واژه تشبیه کنمکوه ، عشق ، یا دلیل برای زنده گیولی تو از تمام واژه های که میشناسم قشنگ تری .دختر که باشی عجیب پدر برایتسنگ تمام میگذارد ، تمام ناز هایت را به جان میخرد...
یک عمر به خانه ،زندگی آوردی ! با معجزه هر مسئله را حل کردی! من با نفس تو زنده هستم، بابا! پشتم به تو گرم است که خیلی مردی!...
نام زیبای پدر با سیم و زر باید نوشت خوب و عالی با عیاری معتبر باید نوشت برکت نان و نمک از همت والای اوست این چنین گویم که نامش تاج سر باید نوشت پدرم روزت مبارک...
اگه قرار باشه لیست بهترین مردها رو بنویسن اول تا آخر همه شون پدره... پدرم روزت مبارک...
خواستم یه چیزایی رو بگم که ازدلم باشن از ته ته دلممیگم عاشقتم دوست دارمجونم مو فدای خندیدنت میکنم بهت میگم که زندگیمیدلیل نفس کشیدنمی بدون تو میمیرم میخوام بگم هیچ عاشق شدنی بالا تر از عشق پدرو دختر نیست بابایی جونم روزت مبارک عاشقتم دوستدار تو......
پدر یعنی کت و شلوار پانزده ساله،پدر یعنی کفش هفت ساله،پدر یعنی پیراهن ده ساله،پدر یعنی کوه درد،پدر یعنی ویترینی از بیماریهای مزمن....
پدر جان میدونی چرا خدا بهشت و زیر پاهات قرار نداد؟به خاطر اینکه تو لایق یه جایی بهتری از بهشتی ای زیبایی زندگیم روزت مبارکدوستدار تو ......
بابایی دلم میخواد ادبی ننویسم واسع یه بار شدم ولی ادبی بودن در برابرت بزرگترین وظیفه ی دنیاست پدرجانم مهر دستان تو برایم بهترین لحضه دنیاست تمام زندگیم فدای یک تاره موی سفیدت اگه دربرابر مهربانیت کم بودم ببخش ای بهترینم روزت مبارک دوستدار شما ........
پیشکش نگاه مهربان پدران زمینی: امروز که دارمَت خداوند را شاکرم و سپاس گویم که پدری چون تو سایه سَرَم می باشد ؛گَر بی مهری از دخترت دیدی به دیدگان بزرگت و دل پُر مهرت برمن ببخشای که منت بر من گُذاری پدر عزیزتر از جانم......
دلم یک خیالِ راحت میخواهد!یک آرامشِ محضیک خوابِ عمیقآرامشی از جنس آغوشِ مادرو امنیت دستان پدر...مثل کودکانه هایمدائمی باشد وهمیشگی...دلم آرامشی همین قدر محال میخواهد...همینقدر محال......
با ارزش ترین دارایی من تو برای ما همیشه مبارکی.!پدر عزیزم روزت مبارک.متن از مبینافرزاد...
یا کنج قفس یا مرگ این بخت کبوتر هاستدنیا پل باریکی بین بد و بدترهاستای بر پدرت دنیا آن باغ جوانم کودریاچه ی آرامم کوه هیجانم کوبر آینه ی خانه جای کف دستم نیستآن پنجره ای را که با توپ شکستم نیستپشتم به پدر گرم و دنیا خود مادر بودتنها خطر ممکن اطراف سماور بود...
کوه اگر به حرف بیاید ، از پدر می گوید ......
و پدر...آیه ی ناب دفتر زندگی استقاب کن بر لوح دلتقامت نام عزیزشآدمیعاشقی دیرنه بررنگ و رخسارِ نگاه پدر استکه دل َشبندِ به بودن اوستو دل خوشی اش سایه ی امن حضورش...
پدر یک کلمه سه حرفی کهپشت خیلی هامون بهش گرمه. ستون محکم شونه هاش پناهگاه امنیه که میشه خیلی از دلتنگی ها رو توش بارید. وقتی پتک روزگار ، بنای وجودت رو از هم می پاشونه با پناه دستای مهربونش دوباره آجر به آجر ساخته می شی.دختر که باشی ، بلندترین شعر عاشقانه روزگارت پدرته وقتی زیر سایه ی مردونگیش بزرگ می شی و پا به پای غم و شادی هات هست ، بهشت روزگارشو بهت هدیه می ده ولی بهشتی زیر پای خودش نیست ، کاش سوره ای هم به نام پدر نازل می شد.زهرا غفران...
اگر پدرتو دوست داری از زنده بودنش لذت ببر پدر یکبار و یک نفر و یک نفس ببشتر نیستهر کس پدرش بهترین پدر دنیاس ساعت شِنی دنیا خیلی وقته بر عکس شده️...
و دست های پر از چروکش که گویی هفتاد سال در تنگ اشک چشم هایش خیس خورده بودند، ارامشی داشتند از جنس باغ های گل سرخ، از جنس شیرینِ خیال که حس پرسه زدن در یک صبح بارانی روی پل رنگین کمان بود و بوی خوش نوازش می داد. پهشت در نگاه پدرم بود، همان پدری که در سرما کنار میرفت تا نور خوشید بر من بتابد، در گرما مانند چتری بالای سر من می ماند، تا از ناآرامی ها دور بمانم، در هنگام عطش هم چون بارانی بهاری خنکای آب را در وجودم تزریق می کرد. (پدر ای آیت عشق خدایی...
پدر یک کلمه سه حرفی که پشت خیلی هامون بهش گرمه. ستون محکم شونه هاش پناهگاه امنیه که میشه خیلی از دلتنگی ها رو توش بارید. وقتی پتک روزگار ، بنای وجودت رو از هم می پاشونه با پناه دستای مهربونش دوباره آجر به آجر ساخته می شی.دختر که باشی ، بلندترین شعر عاشقانه روزگارت پدرته وقتی زیر سایه ی مردونگیش بزرگ می شی و پا به پای غم و شادی هات هست ، بهشت روزگارشو بهت هدیه می ده ولی بهشتی زیر پای خودش نیست ، کاش سوره ای هم به نام پدر نازل می شد.زهرا غفرا...
مادر به طعنه گفت پسر دردسر شدیفکری بکن ببین بخدا دربه در شدیامسال هم گذشت خجالت نمی کشیدر خانه ای و از همه جا بی خبر شدیهم سن و سال های تو دیدی پدر شدندجانم فقط تو مانده ای و بی هنر شدیدنیا که آمدی به خیالم عصا شدیحالا ببین چه خوب عصای پدر شدیمعشوقه تو بچه در آغوش دارد و...از کاسه غذا... تو چرا داغ تر شدیرفتم کنار مادرم و گریه می کنمگفت از خدا نخواستم اما پسر شدی...
چو مادر یاورم باشد، پدر باشد دُعا گویمنه از بیگانه باکَم هست، نه پَروا از خطر دارم...
به وعده گاه می رومحدودی که این روزهاکوله ی اندوه زمین بگذارم،به مزارت می رومکه دریچه ای ست وقتی که نیستیو گریستن ست که؛ سبکبارم می کند. برای تسلای خودمبه این باور رسیده ام که،،، خانه عوض کرده ای! نفوذِ رویاهایممرا می کشاند به لایه لایه یاتاقی تنگ که با تبسمی همیشکی نگاهم می کنیاتاقی از چارسو آفتابی!. از تو،،،رایحه ی بهاری می وزد؛تو،،،تصورِ برفی بر قله های \شاهو\*-آبی، در چشمه های ...
مهر . . .پاییز . . .فصل رویدن تودر نسیمی سردبا شمیم خاک باران دیدهو طعم گس خرمالوصدای هیاهوی باددر بی سروسامانی برگبا جنبش ترانه ها از سینه ی خاکفصل روییدن تو در جهانی زردپاییز، به شوق قدم هایترنگ عوض کرد و بهاری شدو بوسید دستان پر مهر مادرو پیشانی پر چین پدرت راای کاش می توانستمبلور اشک شوق مادرت رابه تمنای باران غم دیدهتزریق میکردم . . .و سجده ی شکر پدرت رابه آسمان پیوند می دادمکاش میشد تولدت را تکثیرکرد ...
پدر اما عجیب بوی امنیت می دهد.وقتی به قلبش تکیه داده ایگویی امن ترین جای جهان نشسته ایو مطمئنی آب از آب تکان نمی خورد.پدر اما عجیب ستون های عشق را سرپا نگه می دارد.پدر اما، باید ماندنی باشد تا دلگرمی اش روزهای سخت را التیام بخشد.بودنش اما، عجیب از واجبات است.عجیب......
پدرم دفتر شعری آوردتکیه بر پشتی دادشعر زیبایی خواندو مرا برد به آرامش زیبای یقینزندگی شاید شعر پدرم بود که خواند...
یک پدر هرگز نمی میردیک پدر جاودانه استصخره است ، یک ستون است...
«گل های اشک»دیروز پدرگل های اشک را برایم چید و آوردپدر غمگین بود و می خندیدگل ها غمگین بودند و شکفتهسرشان را به پایین خم کرده بودندو پنهانی میان معصومیتنارنجی گلبرگ های خوداشک می ریختند.من ریشه در خاکم، اشک می ریزمو به وسعت شادی شیشه ایرهایی پرندگان آسمان،غبطه می خورم و اشک می ریزم.من گل های اشکمریشه در خاکمو در دنیای خاکی هاپیوسته از آه، اشک می ریزم....
پئیزه ولگانپنجره لبآقاجان بوشوبوبرگ های پاییز/لبِ پنجره/پدر رفته بود...
و عشقچشمان پدری بود.... و عشق نانی بود.. . عشق دستان ترک خورده مردیستعشق سفره خالی بوددر پس کوچه های شهردر خانه ای که بارانبر سقفشچنگ میزد...
کاش میشدآدمیزاد که به ته خط رسید،مثل ساعت شنی برعکسش کردو فرصت دوباره به او داد!کاش میشد پایان های تلخ راخط زدو تمام داستان ها را با فصلیخوش به اتمام رساند؛کاش میشد فقط لحظه ایقلم سرنوشت به دستان من می افتادتا برای پدرم قدری جوانیو برای مادرم دلی خوش را قلم بزنم..و برای خودمتنها دیدار مجدد توراراستی چرا کاش ها سبز نمی شوند!؟...
پدرم زده امشب به سرمدستم و بالا کنم سمت خدابشینم سجده کنم غرق دعاهمیشه سالم بمونیای عاشق بی ادعاهمیشه ی اشکی هست ته چشماتهمیشه ی بغضی هست ته حرفاتپشت اون لبخند پیوستههزار غم بود هزار غصهاگه دنیا خوب نساخت باهاتخم نیاوردی به ابروهاتپدر عشقمپدر جونمپدر دواو درمونماگه باشی فقط باشیدیگه تنها نمیمونم...
براى بعضى از ما امروزو براى بعضى هم شاید سال هاى سال بعدحسرت بى فایده اى وجود دارد یا خواهد داشتکه ما را لبریز مى کند از حرف هاى نگفته ، بازى هاى نکردهلبخندهاى نزده ، در آغوش گرفتن هاى نشدهو بوسه هایى که دیگر مجالى برایشان نیستامروزاگر هنوز قهرمان زندگیت را دارىتأخیر نداشته باشصدا بزن باباو تا صدایى هست که بگوید جانِ باباحرف بزن ، بازى کن ، لبخند بزن ، در آغوشت بگیر و ببوسببوس تا تمام بوسه ها ذخیره اى باشندبراى روزهایى ک...
وقتی تو راه های پرپیچ و خم زندگی مثل یه کوه روبروی تموم ترس هام ایستادی و من پشت گام های بلندت آروم آروم راه میرفتم تو دلم هزار بار بهت افتخار کردم.وقتی هرجا نشستم دیدم و شنیدم از شجاعتت،تو دلم هزاربار بهت افتخار کردم.وقتی تو چشمای پر از ابهتت نگرانی پدرونه تو دیدم بازم بهت افتخار کردم.از یه جایی به بعد تو تنها پدرم نبودی،تکیه گاهم نبودی،امیدم بودی چراغ راهم بودی،وکیل و مدافعم بودی. . ....
قبل ازینکه یاد "پدرم" بیفتم فکر میکردم مظلوم ترین عضو خانواده مان کاکتوسِ کنارِ پنجره است!با آن تیغ های روی صورتش،همیشه گوشه ی پنجره کز میکردُ به تنهایی اش فکر میکرد.گاهی آنقدر با سردُ گرمِ روزگار میساخت که یادمان میرفت اصلا وجود دارد!کاکتوسِ مظلومی که هر طوری شده زور میزد برای شادی دلمان گل بدهد ولی تا حالا هیچوقت موفق به این کار نشده بود و شاید ما را با این کارش مجبور کرده بود که کمی بیشتر نازش را بکشیم.ولی حالا که "پدرم&...
هر زن...هر چقدر هم که قدرتمند باشدخوشبختی اش رابا دو مرد تعریف میکند....!اول پدر...که الفبای امنیت و عشق رابه او می آموزد....!.و دومیاری کهتمام دوست داشتنش راازآغوش همه ی زنانبرمیدارد وبه پای اومی ریزد....!...
کوه ، اگر به حرف بیاید از پدر می گوید...آریا ابراهیمی...