متن ادبی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ادبی
روحی سرگردان!
سینه ای غمگین به وسعت کائنات!
چشمانی گوینده تر از زبان!
زنده ای بی روح تر از مُرده:)
برخی انسان ها وجودشان همانند لؤلؤ ارزشمند است و خیالشان همانند عسل شیرین!
آنان که در آشوب های زندگی ما حضور دارند و در خوشحالی مان سهم زیادی دارند!
به ارادت می نشینند کنارِ آشوب های ذهن مان، و از ما طلب دارند گفتنِ هر آنچه آرامش ذهن مان را...
همانجا که آدم ها مرا رها کردند
همان لحظه ها که به شانه امن آنها نیاز داشتم
آن دم که کسی نماند و تو ماندی
ان هنگام فهمیدم و تو همچنان
خدای قدر مطلق منی
دوستت دارم خداوندا...
لبخند زدی
و بهار از کوچه های قمصر کاشان
با عطر بهار نارنج های شیراز
به وقت اردیبهشت
دوباره تحویل شد 🌱🤍
زینب امیری
انسان های آگاه هوشمندانه ، سخت و با سکوت کار میکنند و موفقیت هایشان غوغا!
آنها الگو برای مردم هستند!
اما انسان های جاهل برای کار کردن غوغا به پا میکنند و هدفشان تنها لقمه ای برای سیر کردن خویش است و مهم نیست در نهایت به کجا میرسند و...
در این لحظه
که به تماشای رقص مرگ نشسته ام
تو را در گوش باد زمزمه می کنم
به نامِ بلندِ بامِ خانه ی مان
به نامِ خوشه های روزطلایی
به نامِ خواهشِ گل های شبگرد
تو را زمزمه می کنم
ای شجاعدل زندگی
همیشه زنده بمان
(آرمان پرناک)
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺍﺑﺮﻫﺎ , ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ, ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﻣﺎﻩ, ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻗﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺮﻏﺮﻭﺭ, ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ
ﺑﯿﺪ ﻣﺠﻨﻮﻥ , ﮔﺮﯾﺰ ﻧﺴﯿﻢ ﺍﺯ ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ ﺧﺎﮎ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ...
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺰﻝ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺳﺮﻭﺩﻩ ﺍﻡ, ﺑﻐﺾ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﻭ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﻫﺎﯾﻢ
باور دارم اندوه های شبانه ام را که با تاریکی شب من را در اغوش گرفته.
و چه زیباست خفتن در آسمان بی ستاره وقتی که دست شب چشمانم را نوازش میکند از غربت و تنهایی خاطراتم در ذهنم مرور می شود .....
قدم میزنم از تنهایی در کوچه های...
شاید خوردن یک لیوان شربت آلبالو با یخ در تابستان لذت بخش باشد
یا لذت اولین برف زمستان
قند در دل آدم آب می کند
یا حتی شنیدن موسیقی آرام باعث شور در آدم شود
اما هیچ کدام
به اندازه ی نشستن کنار تو در نیمکت دونفره ی پارک
قلبم...
همه ما گمشده ایم آری گمشده هایی که سالها در سرزمین زمان در میان آلاله های باستانی به دنبال خود هستیم.براستی ما کیستیم؟؟
عطیه چک نژادیان
لاشه دلی اگر پیدا کردید
متعلق به من است...
بیارید برایش
مراسم ترحیم بگیریم...
-کتایون آتاکیشی زاده
مثل همه ی مرگ ها
روزی خواهد رسید که روحمان هم سراغمان را نخواهد گرفت...
اما ما لبخند بی جانمان را حفظ خواهیم کرد!
-کتایون آتاکیشی زاده
در هاله های شیری رنگ ماه
به هنگام بارش ظلمات و سیاهی
سرزمینی را دیدم ...
فراتر از باورها
فراتر از اندیشه های مضاعف
تصورش در ذهن ناقص بشریت نمیگنجید
جایی که وهم را بدان راه نبود
بالاتر از خیال ...
من در دور دست ها.به وقت بامدادان
به روشنایی.سرزمینی...
این منم... که در اعماق بی انتهای سیاه چاله ی زندگی به انتظار نوری...
نوری که درد چشمان خیس خورده ی مرا کمی با گرمای جان دهنده اش تسکین دهد...
دستم را بلند میکنم
فریاد میزنم
و در عمق وجودم میشکنم
در دریای سیاهی ذهنم دست و پا میزنم
تا...
مهربانی
تنها راه واقعی زیبایی انسان هاست
کمرنگی ام را پر رنگ کن!
بگذار باور کنم حجم نبودنم را در خیالت. اینکه چقدر به من فکر نمیکنی. من هم پر رنگی ات را کمرنگ خواهم کرد...
جملات در دلت تلنبار می شوند. از یک جایی به بعد لبریز میشوی و اشکهایت سرازیر میشوند. اشکها همان حرفهایی ست که نمیزنیم، همان هایی که در دل جا نشدند.
ملیکانقدی (پناه)
« من بهارم که جهان از نفسم خندان است! ^^ »
چه باک از باد، ریشه در خاک دارم..!