محبوب من تو نباشی تمام بغض های جهان در گلوی من است...
تو همونی هستی که وقتی بهت فکر میکنم نیشم باز میشه و سه ثانیه بعدش بغض میکنم انگار یهو یادممیوفته دیگه نیستی
رفتم که او را ببینم آنها را دیدم...!!
ذوق اولین بغل زود فراموش میشه ولی بغض آخرین بغل هیچ وقت فراموش نمیشه
فردای بدون هم شدن نزدیک است
همه حرفات یادم رفته جز اونجا که گفتی حتی اگه تو بخوای بری من نمیذارم
گویا که جهان بعد تو زیبا شدنی نیست حتی گره اخم خدا وا شدنی نیست
عشق آن بغض عجیبی ست که از دوری یار نیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد...
هیچ چیز بدتر از این نیست که با دل تنگ سفر کنی
از کنارت میروم مرگ دلم یعنی همین عاشقت باشم ولی رفتن صلاح ما شود
تو مگر در به دری خانه نداری ای بغض همه شب/ سرزده مهمان گلویم هستی؟!
خدایا... گشایشی ایجاد کن برای دلهایی که با بغض صدایت میزنند...
سکوت چه بلایی که بر سر آدم ها نمی آورد..! یک دنیا حرف نگفته صف میکشد پشت دیوار لب ها.. چه بغض هایی که دفن میشود در گلو.. حتی هوا هم هوای دلخوری میشود.. سکوت است دیگر..! شاید مملو باشد از حرف هایی که نیمه شب در صفحه ی چت...
مثل گلهای ترک خورده کاشی شده ام بعد تو پیر که نه / من متلاشی شده ام
آنکه میرود فقط میرود و آنکه میماند درد می کشد غصه میخورد بغض می کند اشک می ریزد و تمام این ها روحش را به آتش میکشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگزباز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر میشود
هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس...
هزار و یک شب خیال بافتم از تویی که یک شب نداشتمت!
بی قرام نگارم تیره شد روزگارم ابریم همچو باران کجایی تو ای جان که طاقت ندارم
و منی که هنوز زنده ام مرده ای که زندگی می کند خنده دار است خنده دارتر از لحظه ای که خیال کردم دوستم داری
دلبر بی نشانم بی تو بی آشیانم بی من ای همسفر/ رفته ای بی خبر بی تو بی خانمانم
شبان آهسته میگریم که شاید کم شود دردم تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
رشته محبت ترا بر دور گردن میپیچم و اعدام می کنم تمام بغضهایم را
عشق آن بغض عجیبی ست که از دوری یار نیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد
ای ماه بی تکرار من بغض بی انکار من ای عشق بی پایان من میروی اما کمی دلتنگ من باش