بیو خواب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو خواب
از شبم
رخت بربند
و از زخمم
خارج شو
بگذار بخوابم
هرآنچه در قلب میگذرد
را نمی توان گفت؛
براےِ همین خداااا
(اشڪ و آه، خواب طولانی، لبخند سرد
وَ لرزش دستان را خلق ڪرد.!)
دلتنگ شدم وقتی گفتی ز تو مهجورم
رفتی و به دنبالت، می آیم و مجبورم
من بی تو شدم مجنون یک عاشقم و شبگرد
دنبال تو می گفتم... با گریه نرو برگرد
جمعی همه از خواب و با یاد تو من مستم
من هر چه که هستم بازم عاشق تو...
شهر که خوابید خطاها کنید
هر که خطا کرد تماشا کنید
شهر که خواب است خرابم کنید
مست و خطاکار خطابم کنید
بیا ای نازنین قبل از آنکه پاییز بیاید جان باغم را بگیرد
زمستان آید و در برف سنگین شبی طوفان چراغم را بگیرد
خدا شاید کند لطفی بیایی الهی ماه من برگردد آمین
تو را میبینمت در خواب رنگین که میگویی چنین تو حرف سنگین
تو مجنونم شدی حرفی که...
خورشید را؛ در کوله پشتی اَت بگذار
تا اگر؛
به خوابِ من آمدی، شامِ تاریکِمان سحر گردد
شیما رحمانی
خواب دیدم تُو را
تُویی را که هرگز ندیده ام!
نور بودی
وَ
لبخند
…
حسِ بی بدیلِ پرواز در بیکرانه ها
حالِ خوشِ اولین لحظه یِ دیدارِ عاشق و معشوق
آخخخ؛
که چقدر دلم می خواهد از تو بنویسم
اما حیف،
حیف که پایِ واژه هایم می لنگد.
✍شیمارحمانی