دلی دارم که خوی عِشق دارد که جُز با عاشقان هَمدم نگردد
درخت سیب میوه سرخ وشیرینش را پس از در آغوش گرفتنم هدیه داد
پک میزند بهمن به بهمن زخمهایش را مثل زمین قرن حاضر، رو به ویرانیست...
از تو پر است خانه حتی اگر نباشی ...
من عاشقی کردم تواما سرد، گفتی از برف اگر آدم بسازی دل ندارد
عاقبت هجوم ناگهان عشق ، فتح میکند پایتخت درد را …
شانهات مجابم میکند در بستری که عشق تشنگیست
اگر سردت هست بگو تا یک آغوش بیشتر دوستت بدارم !
از فاصله ها خسته، محتاج به آغوشم باید تو بلد باشی، بر سینه فشردن را
قدرتِ عشق بنازم که به یک تیر نگاه جانِ شیرین بسپارند دو بیگانه به هم !
ضربان این قلب وابسته به تویه
از تماشای تو چون خلق نیارند ایمان ؟ کافرَست آن که تُرا بیند و بیدین نشود !
ولی این جمله بیا بغلم ببینم چته قشنگ همه غرغرها رو میشوره و میبره ️️️
کافه گردی با تو در دی ماه می چسبد عجیب گور بابای همه،استاد و درس و امتحان
عالم اگر بَر هم رَوَد ، عشقِ تو را بادا بقا ...
رُخ بنما که چشم توست دوای چشمان تَرَم
دیده را فایده آن است که دلبر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را
من دوست دارم برای همیشه فقط تورو ️️️
عشق یعنی که جهان غایب و تو حاضر قلبم باشی...
زنده ام تا در تنم هُرم نفس های هست ... ️️️
صدایت ساز را میرقصاند و .. نگاه به لبانت بوسه را مقدس میکند .. ️️️
امروز بیش از هر وقت دیگر زندهام و نفسی که خون مرا تازه میکند تویی !
چه زمستانِ غم انگیز بدی خواهد ماهِ دی باشد و آغوش کسی کم باشد
بُریدم از همه؛ برگرد تا که زنده شوم و از تمام جهان سهمِ من تو باشی و بس!