جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
حرف هایش نشان آشنا می دادزیر گوش درختتبر...
چشم فرو بستیمقایم شدموشکبازی بازی جان باختیم...
سنگی بر سینه دارندروزنامه های صبحدر پیشخوان دکه ها...
ماندن فعل نیست،دینی ستبا پیروانی اندک...
از پیله در آمدیم،جهان همهپنجره بود!...
پر کارترین شاعر جهان...شب است!با آن همه شعر سپید کوتاه...
تراشیدمتا رنگ دهمبه صفحه ی سیاه زندگیمداد رنگی...
گاهیچتر را باید دست باران دادروی سر خودش بگیردو ماجایش بباریم...
هوا ناخوش!صدای کلاغ......
در کالبد خودمبهترین خودمروزگار آفتاب پرست...
دریغ از یک سیبهمه را گاز زدندگناه...
دکمه های شب واماهانگشت نما...
ایستادمچرخ زمان هنوزمی لنگد...
خفاشی معکوسمروی فکرهایم راه می رومروی اندیشه هایم آونگ!...
مشت خاکی بر جای خواهم نهاد به قدر بنفشه ای که بنشانی...
بی تاب ام کاشبر می گشتتاب کودکی...
مردم از آن دم که با مردم چشمان تو در گیر شدم...
بیا که *شعر *هایممغزم را خورده اندبس که حرف آمدنت را می زنند!...
به تنگ آمد دلشترکید...... انار...
آشناست به بوی قدم هات کوچه...
در یک رستاخیز ساده!از باورهای پوشالیشاید عاشق کلاغ شود مترسک...
سیاه چال!گونه ایبا خنده ی ساختگی...
رودخانه خشک شدو ماهیان مردندسنگها اماحمام آفتاب گرفتند!...
دچار یعنیدو پا داشتئه باشیاما برای رفتن این پا و آن پا کنی...
اندیشه ی پروازسهم قاب پرنده...
باران تمام مرا ششت جز دلمکه جای پای توست...
از قبیله چوبها دود بر خاستآنها به مرگ علامت می دادند...
دفترم را بر می دارمو شعر هایم رانگاه میکنمصدای بچه ها می آید...
چشمهایم رانخواهم شستتو را باید همانگونه ببینمکه بار اول دیدم...
یک جا بماننگاه گندمزاربه هم می ریزد...
من خواب های زنی هستمکه بر طاقچه می تابد...
طرح زیباییدر سر ابر استآبشاری به عظمت دریا...
سوری بپاستدر ٍثور گل هاصورش دمیدهاسرافیل فصل ها...
دیگر هیچ شعریبه سراغم نمی آیدکاش پشت پای آخرین واژه آب می ریختم...
گل یا پوچچه فرق می کند؟یک طرف بازی که تو باشیهر دو دستم پر است...
تو راهت را کشیدی و رفتیچه نقشه ی راهیاز این بهتر...
گوشه نداردزمینگرد است...
تا می کنملباس عزامصیبتپشت مصیبت...
تمام سهم من از جادهپیچیدن به خیال توست...
نیستیکه انگار بادبا توبه دوردست ها گریخته...
چه قدردرباشمدیواربشنود...
بی ثواد بودم!که تو رایار خواندم...
همهمه ی علف زارانحرفاز باد است...
به فصل*ت*برگ ریز*م*...
الفبفضل الفبای وفاابوالفضل...
به خواب می روندهمه ی خواب هاییکه برایت می بینم...
تلخ شدطعم شیرین شعرهایمافتاد شکستفنجان سفید گل مشکی...
دگرگونه اممی نگاردگ ر م...
بیتو انم!...
دستم به دوست داشتنت بند بودحواسم پرت شداز دلم سر رفتی...