متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
بیا جاهامونو عوض کنیم
من دروغ بگم تو باور کن
خیانت کنم تو چشاتو به روش ببند
بازیت بدم تو فکر کن واقعی دوست دارم
بی محلی کنم تو بیشتر سمتم بیا
بیا کمی جای من باش شاید
درد منو احساس کنی
بیا جای من باش منم جای تو
ببین...
بلاخره رسیدیم آخر خط
جایی ک فکر نمی کردم اینطور برسیم...
فکر نمی کردم وجودمو بهت بدم بعدش دیگه نتونم پسش بگیرم
فکر نمی کردم وقتی روحمو دادم بهت دیگه نتونم زنده ش کنم
فکر نمی کردم امانت دار خوبی برای قلبم که خونه ی تو بود نباشی.
اونقدری بهت...
هی خاطره هامونو مرور میکردم
هی میخواستم لبخند بزنم
هی اشکام می ریخت...
راستش وقتی فهمیدم دیگه نمیتونم بخندم
خواستم ازت متنفر شم ولی نشد نتونستم...
این اواخر اونقدر همه چی سخت بوده احساس میکنم مدتیه
که آدم دیگه ای داره این وضع رو تحمل می کنه
من باید قبلا...
من تا جایی که تونستم باهات خوب بودم
تا جایی که تونستم دوست داشتم
اونقدر بهت خوبی کردم که اگه یه روز بد شدی
مقصر من نباشم
که اگه یه روز خواستی بری دلیلی نداشته باشی
من هیچ بدی در حقت نکردم
فقط زیادی عاشقت بودم و این زیادی دوست...
بعضی وقت ها ،
نای گریه ، فریاد ، و زار زدن نداری ،
چون دلت از خویش زخمی است .
حجت اله حبیبی
می گویی،
به شوخی ،
اما نمی دانی ،
توفانی به پا می کنی با هر شوخی،
در قلب شکسته ی من
حجت اله حبیبی
بغض هایم ، راه شادی را بست.
حجت اله حبیبی
دل مبند،
شادی !
به دل بسته نمی رسد .
حجت اله حبیبی
پرسید:
اگر روزی تورا ترک کنم!
چه اتفاقی می افتد؟
با بغض گفتم:
تو رفته ایی...
و دیگر اتفاقی نخواهد افتاد.
دنیاکیانی
بگذار به دنبال واژه ایی بگردم که به گستره ی دلتنگی ام برای تو باشد.
از وقتی که رفتی، باورم کن که شبیه آینه ای
شکسته شدم که یک غم را چند غم نشان می دهم...
روحم درد می ڪند
وقتی وجودت رامیخواهم!
ونیستی
وقتی دلم هوای بودنت
را می کند و نیستی
وقتی حسرت شنیدن صدایت
را می خورم ونیستی...
محبوبم ...
امروز هم بی تو گذشت.
چشم من به ندیدنت عادت نمی کند؛
زبان نامت را به سختی در دهانم می چرخاند؛ دست ها بلا استفاده و گوش هایم صدایت را ...
روزگار غریبی ست و درد هر بار یکی از اعضای تنم را احاطه...
می دانی!
هیچ حالی ،
حال آدم را نمی گیرد،
مگر حال تو...
توبودی که عشق آوردی به قلبم وقتایی که نیستی وای خیلی دلتنگم
کاش
انار بودم
وقت دلتنگی
می ترکیدم
حجت اله حبیبی
اگر روزی...
از تو درباره من پرسیدند:
بگو مرا دوست داشت...
بی آنکه بخواهد آدم دیگری باشم.
مرا در آغوش میگرفت، هرگاه شکسته بودم و مرا زندگی میکرد، حتی در
بی حوصلگی هایش....
دنیاکیانی
دل چه میدانست که دلتنگی چیست.
تا تو را دید و... دگر باره ندید.
امین غلامی (شاعر کوچک)
اینستا(amingh68)