متن دلنوشته خاص
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته خاص
وقتی از همه بریدم وکسی را برای درد دل ندارم به آسمون چشمات نگاه می کنم اولین چشمک تو تمام غم هایم را آب می کند
کاش قبل از همه سراغ تو را می گرفتم....
•°دوست داشتن چشم هایی که گمراهت کرد، نامش عشق نیست❌
عشق مقدس تر از این حرفهاست!
این وصله ها به دامن پاکش نمی چسبد♡•°
بعضی اوقات عادیه روبه روی آینه بشینی
به خودت
√•^ خوشگلی هاتو
√•^مهربونی هاتو
√•^شگفتی هاتو
√•^یا حتی شیطونی هاتو
با خودت مرور کنی•
(انسان موجودیه که همه چی ازش بر میاد)
ولی ممکنه یه روزی اونقدر غرق در مال و ثروت این دنیا فرو بری،که حتی آینه هم بهت...
یه روزی یه نفرمیاد تو زندگیت که می فهمی
اون چیزی که تورو روی زمین نگه داشته جاذبه زمین نیست ، وجود اونه
🐺 « می دونم که هیچ وقت اینو نمی بینی! اما مهم نیست...
ولی ت♡و همیشه برام مهم بودی! کسی که بدی هاشو نمی بینم!
دوس♡ت دارم:)
هیچ وقت تو روت نگفتم... و نمی گم!!!
امشب که فهمیدم خوشحالی خیلی حالم خوب شد:)) •♡•
همیشه خوب بمون... قول بده خراب...
من عاشقی را دیدم که روی شن های گرم ساحل با نام معشوق، عشق بازی می کرد.
گاه خوش خط و گاه کج و معوج!
از اوپرسیدم: نامت چیست؟
اما جوابم را نداد.او تنها یک نام را می دانست! نام معشوق...❤
مولای سبز پوش!
سوداگر سرزمینِ روح سرگردان من!
شاهد باش که ملامت و طعنه تلخ دشمنانت. مرا به ستوه آورده؛.
و دشنه ی نامردی شان قلبم دریده است
مرا ببین و مسلخم را که چگونه جلاد زمان به بند کشیده
مرا و سکوتم را در ابدیتی به نام جهل
مرا...
چه سخت است که پیامت را سپرده باشی به قاصدکی که راهش را گم کرده باشد و تو انتظار پاسخ داشته باشی بی خبر.....
حجت اله حبیبی
یک قدم به جلو
یک قدم به عقب
سرگردانی ..؟
نام ندارد !
شاید تاریک ترین نقطه جهان ...
پای ماندن ندارد
مادری که جانش را به خون کشیدن
دخترکانی که در پی فردا
آزادی را میان خون نوشتند
خمپاره ی هراس ، رویاهایشان را تکه تکه کرد
پرواز ......
آن چه
از سینه ام بیرون کشیدی
دلم نبود
وطنم بود
آه !
از این, روزگار تلخ
خوب می دونه
که خیلی چیز ها را میشه خواست
ولی نمیشه داشت ........
حجت اله حبیبی
چه دنیای عجیبی است این دنیا
که:
من ،تو را دوست دارم و تو دیگری را ودیگری ،دیگری را ...
ودیگری دیگری دیگری مرا.....
کاش من و تو کنار هم بودیم نه مال دیگری.......
وای از آن روز ک زخمِ تازه ترمیمِ دلت ب خاطره ای گیر کند...
می سوزد
باز می شود
خون می آید
و اگر برای بهبودش کاری از دستت بر نیاید قطعا عفونتش ت را خواهد کشت.
و من یک مُرده ی نبض دارم...
خون در رگ هایم برای گفتن
《 بمان 》
چنان حرکت میکنند ک اگر خراشی کوچک روی پوستم ایجاد شود تمام خون داخل رگ هایم همچون فواره به بیرون میپاچد...
*💜💞⛅️💜💞
زندگی اونجاش قشنگه... 🍄
که تو بیست دقیقه تمام
بجای عروسک خواهر کوچولوت
که تازه به سن تکلیف رسیده💫
با لحن بچگونه حرف بزنی...
و اون بعد بیست دقیقه✨
چشماشو آروم باز کنه و
عروسکشو محکم بغل کنه :) 💞💜
و تو باعث شده باشی که ی
سحر قشنگ...
میدونی یکی از فانتزیام چیه؟
دوتایی باهم دیگه بریم تو یه جاده🛣
جاده پراز برگ های زرد و نارنجی پاییزی باشه...🍂🍁
وقتی راه میریم صدای خش خش برگ ها،سکوت بینمون رو بهم بزنه 😍🚶🏿♀
همینطور که داریم میریم،صدای یکی از آهنگ هایی که دوست داری هم درحاله پخش باشه ✿°•🎧•°✿...
*آقا جان
یادتون بچه بودم تنها دوستم شما بودید
چقدر دعا میکردم بیاید
حتی آرزو داشتم بزرگ نشم
میگفتن چرا؟!
گفتم آخه بزرگ که بشم به سن تکلیف میرسم
آقا بهم نامحرم میشن
من نمیخوام💔
اما چقدر زود بزرگ شدم و نیومدید
یادتونه دعای فرج رو که یاد گرفتم چهله...
═══••✿°•☔🌧•°✿••═══
از هرچی به ادبیات مربوط باشه یا نباشه متنفرم؛ مکالمه ها حوصلم رو سر می برن؛ دیدار با آدما خستم می کنه....
خوشحالی و ناراحتی اطرافیانم روحم را مچاله می کنه.
═══••✿°•☔🌧•°✿••═══
از زندگی با مردم!
از حرف زدن، خستم!
کاملاً تو خودمم....
به خودم فکر می کنم.
پوچ، خالی از حس، ترسناک.....
چیزی ندارم به کسی بگم
هرگز، به هیچ کس،هیج وقت،هیچ کجا،حرف نخواهم گفت!...»
ی مقدمه کوچولو موچولو!!!
امم....بیاین با پاندا ها شروع کنیم
همه فکر میکنن پاندا ها راحت آروم و بی خیالن (البته شاید همه؟! شاید تو دنیا کسی هم باشه که مثل من فکر کنه..)
از نظر من پاندا ها فقط شاد به نظر میان اما اونا حرف های زیادی برای...
گاهی هم از تظاهرخسته می شود؛
رو به روی خودش می نشیند
نقابش را بر می دارد و برای
تمام ثانیه هایی که مجبور بوده
خودش را گول بزند، گریه میکند!!