متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
شبیه به یک لباس خیس از غم
آویزان شده ام در حیاط
نه بادی می آید و نه آفتابی
خشک نمیشود این غم
گرم نمیشود این تن
ماه، مگر خودش تنهایی را انتخاب کرد؟
نه!
اما اعتزال را به جان می خَرد
می داند که این تنهایی همیشگی نیست
با چشمانی انتظار، منتظر چشمک یک ستاره
در دل ظلمات است.
کجای دلت را نورانی تر از تاریکی شب پیدا می کنی؟
پس از خلوتت گِله مند مباش...
جرأت حقیقت بازی می کردیم نوبتش شد پرسیدم:
چطوری دل می کنی؟
خندید و با حالت بامزه ای گفت:
یواش یواش کمرنگ می شم!
اون موقع متوجه منظورش نشدم.
کاش هیچ وقت نمی فهمیدم...!
به انعکاس تصویرت در آینه سوگند...
به سرخی سیب و چهره ی رنگ پریده ی سیر...
به شمع سوخته و شعله ی خاموش شده اش...
سوگند می خورم که در سال جدید هم چون همین شمع در آرزویت خواهم سوخت.
و با رنگ پریده ام در وصف چشمانت شعر خواهم...
نمی توانی توصیفش کنی!
احساسی که به او داری را می گویم.
طوری که برای هربار دیدنش بال بال می زنی و از اضطراب فراموشی وعده ی دیدارتان خواب از چشم هایت فراری می شود...!
احساس آشنا و در عین حال غریبی ست نه؟
عشق را می گویم.
افسانه ای...
اشتباهات تجربه می شوند، ولی حتما از آن درس نمی گیری!
پشیمان نمی شوی، اصرار بر تکرار آن داری...
می دانی که باز همراه بغضت خواهی شکست!
دیگر توجیهی برایش نداری...
اقرار می کنم که دیگر به هیچ قول و قراری، قرار نمی گیرد این دل بی قرار!
قرار بود درد خراش زانو هایم بزرگ که شدم از یادم برود، دلخوش شدم ولی...
دروغی بیش نبود!
فراموش که نکردم، هیچ!
درد قلب تکه شده ام مرا به گریستن در
آرزوی درد...
فقط تقویم به دور خودش چرخیده
کجاست ...
پرسه زدن ها ی شب عید،
نشون کردن یک جفت ماهی قرمز،
پسته ی لال و پسته ی لب گشوده ،
دیدن رخ در آیینه،
گره زدن سبزه،
شور و شوق پوشیدن لباس نو،
فال و استخاره برای سال بی بهار،
کو...
می گویند: حرف که چیزی نیست! همه بلدند. عمل کن.
حرف زدن گاهی دشوار تر از هر کاری می شود!
گفتن بعضی جملات می تواند تاوانی سخت داشته باشد.
جملاتی مثل:
دوستت دارم:))
کوتاه و شیرین، ترسناک و جذاب.
به همراه تاوانی دردناک...!
از عشق رمیدیم و دمیدیم و جدایی خواستیم
در کوی دل از ماه ثنایی خواستیم
در مزرع عشق چریدیم و شب هنگام خزان
می در بر میخانه گذاشتیم و خدایی خواستیم
نمی دانم چه به روزگارمان آمده است!!!
دیگر دلی نمی ریزد چشمی به انتظار نمی نشیند و در آسمان شب، دستی ستاره ای نمی چیند! انگار کسی عاشق شدن را بلد نیست، شاید هم تاریخ مصرفش گذشته باشد، چه دوره ی پر زرق و برقِ بی ربطی! خوش به حال...
یک سال گذشت
یک سال
بین کتاب های انقلاب نفس کشیدم
تو کوچه پس کوچه های ولیعصر رویا بافتم
از کوه ها بالا رفتم
تو سرازیری دشت ها دویدم
زمین خوردم
اشک ریختم
و پاشدم
یک سال زندگی کردم
یک سال پر زندگی کردم
یعنی اگه دنیا ثانیه های معینی...
گاهی وقتا آدما دلشون رفتن میخواد...
یه جاده بی انتها.. .
نه برای رسیدن به مقصد خاصی ...
فقط برای دور شدن ...
دور شدن از مبدأ درد...
دور شدن از آدمهایی که غرق شدن تو دنیای کوچیک و تاریک خودشون ...
گاهی وقتها باید روح خستتو برداری و بدون...
ساعت های زیادی بین جمع بودم و میخندیدم
اما آخر شب وقتی که میخاستم بخابم یک ساعت احتیاج داشتم که تنها باشم
به همه آرزوهایی که تو سرم بود فکر کنم
به آخرین جر و بحثی که داشتم
به غصه ای که تو دلم مونده بود
به حرفایی که نمی...
چیزهای زیادی یادگرفتم
بی دلیل اشک نریزم
قوی تر باشم چشمانم را در برابرحرف دیگران ببندم
گوشه ی دنج تنهاییم برای خودم است
فهمیدم هرچقدصدای غمگین بشنوم دیگر ناراحت نمیشوم
یادگرفتم ازهرچیزی درس بگیرم
هیچوقت خودم رادرزندگی نبازم
همه ی این هارا باسلول های خسته ی تنم یادگرفتم
نویسنده مائده...
آدما کی انقد بی رحم شدن انگاری دنیای خوبی ها و دوست داشتنا ودوست داشته شدنا تموم شده هرکی میرسه ضربه میزنه ومیره و تومیشی مقصر همه ی اینا بدون هیچ دلیل ومدرکی اون شخص میتونه رفیق خانواده عشق ویا هرکس دیگه ای باشه تومیمونی وحسرت میشی یه ادم سنگدل...
زندگی بالا وپایین زیاد دارد آنقدر که گاهی ممکن است باعث سرگیجه شود مثل خاطره ای که یواشکی ازذهن عبور میکند که گاهی باعث خنده یاباران چشم هایمان میشود آری زندگی همچون چرخ وفلکی درحال گردش ومرور است
نویسنده:مائده حق ویردی
دیدی هی میگن امیدداشته باش درست میشه؟
پس کوچرانشد؟
کجاست ک ما نمیبینیمش؟
چراواسه همه درست میشه به ماکه میرسه میگن تموم شده؟
چرا واسه ما عیبه اما برای بقیه نه؟
بابا ازبس دادزدیم گلومون پاره شد چقدخون ودل بخوریم بخاطرش هان؟
بسه تموم کنید امیدای الکیتونو؟
تواوج جوونی شدیم...
بدی را نمیتوان با هیچ پاک کنی از قلب پاک کنی …..
واقعا ترس دارد دلی که شکسته است …
خودش که هیچ اما آه او زمینت میزند…
یادمان باشد زنگ بعد حساب داریم …
من زاده ی بهارم!
همان که با گلها آغشته است
همان که دستهایش نویدِ زندگی
آرامش بخشِ نگاه های حزن آلوده است
رعنا ابراهیمی فرد
خدا را شکر ...
همینکه در سلامتی به سر میبرم، خدا را شکر
همینکه عزیزانم کنارم هستن
همینکه هر صبح چشمانم به روشنایی باز میشود و روز جدیدی را شروع میکنم
همینکه میدانم با تلاش و صبر مشکلاتم حل میشود
همینکه محتاج دیگران نیستم
همینکه خدا سختی ها صدایم را...
زمان می گذرد ،شب ها روز می شوند …
خاطره ها به یادت می آیند باز زخم قدیمی ات شروع به سوزش میکند …
بعضی زخم ها شاید خوب شوند، ولی جای زخم تا ابد ،در قلب می ماند …
نویسنده:المیراپناهی درین کبود.