متن دل نوشته های سردار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دل نوشته های سردار
هوای تو بوی سیب دارد،
میوزد با نسیمِ خاطرهها،
و من در همین جمعههای بیقرار،
تا همیشه در انتظار تو میمانم.
دلم کنار تو خانهای دارد
که هیچ طوفانی نمیتواند آن را لرزان کند،
حتی وقتی دستهایم دور از توست،
قلبم هنوز آتش عشق را روشن نگه میدارد.
انسانها میروند، اما سکوتشان با ما میماند،
و من با این سکوت زندگی میکنم، نه با آنها.
هر نگاه، خاطرهایست که پوست میاندازد،
و من هنوز همان حفرهی خالی را میکاوم.
من در این اتاق خالی، فقط سایههایم را میبینم،
و هر سایه، گذشتهایست که هرگز باز نمیگردد.
من در این اتاق خالی، فقط سایههایم را میبینم،
و هر سایه، گذشتهایست که هرگز باز نمیگردد.
من صدا را حس میکنم،
نه تو را؛
تو در لحظهها حل شدهای، و من فقط پژواکم.
هر نفس تو، نقشهایست که من در آن گم میشوم،
و هر سکوتت، دریچهای به هیچ جا…
شاید من ابرم و تو آفتاب،
اما هر بار باران میبارد، تنها خاک من را خیس میکنی.
تو یک پرسش بیپاسخ در ذهن منی،
و من جوابم را میان موجهای خیال میجویم.
در خلأ نگاهت، من پژواک خویش را گم کردهام…
و تنها سکوت حرف میزند.
زندگی مثل کتابی ست که توی آن نیستی،
و من هر صفحهاش را با چشمهای خیس میخوانم…
تو نقطهای در نقشهی وجودم،
و من مسیری بیپایان…
که به هیچ جا نمیرسد.
هر رفتنی، جهانی را با خود میبرد،
و من در همان جهانِ خالی، تنها قدم میزنم…
تو دوری و من
همیشه به بوی تنت دل بستهام…
دستهایم به تو نمیرسد،
اما قلبم همیشه دنبال توست…
من و خاطرههایت،
روی سکوت دیوارها نشستهایم…