مانند هیزمهای مصنوعیّ شومینه میسوزم و پایان ندارم، درد یعنی که...
می شکنم پل ها رو پشتم تا نترسم برنگردم هیچ جا دنبالم نگردین من یه درد دوره گردم
افتاده به دستو پایم این عشق فریاد کنان گذر مکن ، باش بر عهد وفا کن ای سیه مو این مرتبه هم از آنِ من باش آه از غم و از فُسونت ای عشق بر هرچه گذشت و هرچه دیدم این درد که از فراقَت افتاد بر دامن من چه...
تو میتونستی و نخواستی همه ی دردم همینه...
لب هایت مُخدِر دارند...! می بوسمت سرگیجه میگیرم نمی بوسی مرآ درد می کِشم
روز و شب منتظری هفته به آخر برسد ! پس چه دردیست که هر جمعه دلت می گیرد ؟
خوابگاه_چمران . چه می توان گفت در بیانِ سوزشِ این زخم های تکراری ؟! هربار بلایی تازه ... و هربار ضمادهایی فاسد ؛ که به کارِ هیچ زخمی نمی آیند ! طبیعی است این که زخم می خوریم ، درد اینجاست که بد زخمیم ، درد اینجاست که خوب نمی...
خون میرود نهفته از این زخم اندرون ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد...
این روزها همه آدمها درد دارند… درد پول درد عشق درد تنهایی این روزها چقدر یادمان میرود زندگی کنیم!!
ای کاش وقتایی که دردی رو دوا نمیکنیم حداقل دردی رو به دردا اضافه نکنیم
تنهاییت را بچسب بی خیال آدمها.. وابستگی فقط درد دارد!! .
این زن که دستش را رھا کردی قسمت شدہ مردِ خودش باشد چشم از همه عالم بپوشاند فکرش پِی درد خودش باشد ...
دل دادم و بد کردم یک درد به صد کردم وین جرم چو خود کردم، با خود چه توانم کرد
درد من حصار برکه نیست! درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است!!
سرِ من درد که نه، میِل شکستن دارد تا که بیرون بکشم از وسطش فکرِ تو را !
که هم دردی و هم درمانِ دردی! ️️️
خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
ساعت ، هزارِ نیمه شب ! آنها که درد دارند ، میدانند تا صبح ، هزار ساعتِ دیگر مانده است ! ️️️
دلم یک یار میخواهد که همراهم شود عمری که دردم را دوا باشد، که درمانم کند عمری
شبها داستانِ هزار و یک شب دردی از دلِ من دوا نمی کند این دل تو را می خواهد تو را... ️️️
تو چاره ی تمام حال های بد منی ... !
پایانی برای قصه ها نیست... نه بره ها گرگ میشوند،نه گرگها سیر، خسته ام ازجنس قلابی آدمها... دار میزنم خاطرات کسی را که، مرا آزرده، حالم خوب است، اما گذشته ام درد میکند...
قلبم این روزها سخت درد میکند کاش یک لحظه می ایستاد تا ببینم دردش چیست.
گر چه او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبر درد او هر شب خبر گیرد زِ سر تا پای ما