متن زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زانا کوردستانی
زمستان باشد یا پاییز
فرقی نمی کند.
اگر،،،
دوست داشتن،
به جان درخت بیفتد؛
چهار فصلِ سال شکوفه می دهد!
(زانا کوردستانی)
کوچه ام؛
-بُن بست ،
-خسته،
-متروک اما؛
سرریز ِحسِ
آمدن ِتو!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
- دلتنگی،،،
شکنجه ی تیتری ست که،
وقتی نیستی
صبحانه ی من باشد!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
می میرند
در من
تمام بولهوسی های جهان
من راهبهٔ راه توام
راهی معبد آغوش تو
آنجا که آخرین عبادتگاه جهان است.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
این روزها
لگدمال شده اند
زیر پای اشک،
گونه هایم
مرهم بوسه هایت را می طلبد.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
چه توفیری دارد
برای زندانی
رنگ لباسش سفید باشد
یا سرخ
همین کافی است
که بدانی
روزگارش سیاه است.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
و گریه،
دلتنگی های بُغضی ست که
نیمه شب های بی تو
گلویم را خط خطی می کند!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
... از تو نشنیده ام،
\دوستت دارم\ را
از چشمانت اما؛
-- بارها...
-- بارها...
-- بارها!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
با آفرینشِ تو بود
اعجازِ خدا
در کلامِ:
«تبارک الله احسن...»!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
مدت هاست،
خشکسالی بی معنی است...
¤
بارانِ دلتنگی هایم
مگر بند می آید؟!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
عشقِ تو،،،
تنها میراثی است که
در قلبم،
\آرامش زایی\ می کند؛
-- شک نکن!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
گونی های سیمان می دانند
چرا کارگرِ کارخانه
صورت دخترک خودش را
نوازش نمی کند!
(زانا کوردستانی)
دیوار فرو افتاده ای هستم،
روزنه ای کو؟
(زانا کوردستانی)
هر صبح،،،
به زنی \کورد\ می اندیشم
که نمی داند
حیاط خانه اش را،
کجای جهان جارو کند!؟
(زانا کوردستانی)
در شلوغ ترین خلوتِ روزهایم،
حضور داری
در شهری با کوچه های
آلزایمر گرفته!
(زانا کوردستانی)
برای دیدنت،
معتکف پنجره ام.
♡
قسم به ضریح پنجره،
آمدنت را،،،
-- اجابتی!
(زانا کوردستانی)
- آلزایمر۲:
آی ی ی ی،،،
گمانم ناوی ام،
سوخته میان پاره آهن های سانچی!
یا که آن دخترِ نو بالغ
--بخت برگشته،،،
برای جوریِ اندک جهازش
می کرد در پلاسکو،
--خیاطی!
شایدم،
یکی از صد و چند تن
--مسافرانِ اوکراین!
افتاده به پای مرگ
از تیر تک تیراندازهای داعش...
- آلزایمر ۱:
آلزایمرم که بیدار می شود
نمی دانم امروز، دیروز است!
یا که دیروز، فردا!!!
به گمانم قرن هاست
که ماه های سال را
--خورشید می دانم!
قرص هایم،
لب طاقچه ست؛
می خورم وُ
--شاید می خورانندم!
تا به خودم بیایم،
اما!!!
من کی ام؟!
چه توفیر...