به کدام تکه ی غروب که روی ابرها لمیده ست بوسه به دست های خورشید می زند سرخ.... اعتماد کنم که صبح خواهی آمد چگونه به این شیشه های رنگی پنجره ام که از هرکدام طرفی از ایران بیرون می زند دست بسپرم که مشت پنجره باز می شود وصبح...
خوشبختى نامهاى نیست که یک روز، نامه رسانى زنگ درِ خانهات را بزند و آن را به دستهاى منتظر تو بسپارد ! خوشبختى، ساختنِ عروسکِ کوچکىست از یک تکه خمیر نرم شکلپذیر. به همین سادگى، به خدا به همین سادگى ! اما یادت باشد که جنسِ آن خمیر باید از...
نباید منتظر ماند ... باید از آنچه که داریم لذت ببریم نه آنچه آرزویش را داریم !
انتقام چیز قشنگى نیست من منتظر میمونم تا پشیمون بشى پشیمونیتو ببینم قشنگتره
منتظر هیچ آدمی نباش فقط تویی که میتونی واسه خودت حالِ خوب بسازی...
کم کم یاد خواهی گرفت عشق تکیه کردن نیست ، و رفاقت هم معنی اطمینانِ خاطر نیست و یاد میگیری که بوسهها قرارداد نیستند ... کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری ! باید باغِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر...
حس خیلی خوبیه آدم یه نفر و داشته باشه که منتظرش باشه من امروز تجربه کردم تو دستشویی عمومی بودم یارو هی در میزد آقا منتظریما... حس قشنگی بود
انتقام چیز قشنگی نیست ، من منتظر میمونم تا پشیمون بشی، پشیمونیتو ببینم قشنگ تره...
نشانی دکترم را به شما میدهم. ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قدِ بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود، رفتیم و کتاب خواندیم و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم...
عجله کردیم زود بزرگ شدیم! آن بالا هیچمیوهای روی ِ هیچ شاخهای منتظر ِ دستان ِ رسیدهی ما نبود...
حرفی بزن به لهجهی باران که مدتیست این بغض کهنه منتظر یک اشاره است
در خموشیهای آه گوش کن، زمزمهی چشمه را میشنوی با طنینی آرام صبح را منتظر است و پرنده بیدار با طلوع خورشید بیقرارِ پرواز و صدای بالَش رنگِ معصومیتِ باران است هیچ میدانی گر که یک صبح نخیزد چشمه و نباشد پرواز آسمان، آه چه حزنی دارد چه سکوتی چه...
صدا همون صدا بود صدای شاخهها و ریشهها بود بهار بهار چه اسم آشنایی صدات میاد اما خودت کجایی وا بکنیم پنجرهها رو یا نه تازه کنیم خاطرهها رو یا نه بهار اومد لباس نو تنم کرد تازهتر از فصل شکفتنم کرد بهار اومد با یه بغل جوونه عیدو آورد...
دقیقه به دقیقه قفل گوشی تلفن هایمان را باز و بسته می کنیم! ولی به اطرافیانمان وانمود می کنیم داریم ساعت چک میکنیم منتظریم...می فهمی؟! .
روز و شب منتظری هفته به آخر برسد ! پس چه دردیست که هر جمعه دلت می گیرد ؟
نباید منتظر ماند ، باید از آنچه که داریم لذت ببریم نه آنچه آرزویش را داریم
امشب باران چشمانم بند نمی آید به عادت گذشته منتظر نوازش توست، نمی داند دیگر نه تو هستی نه نوازش دستانت... ️️️
بگذار نقش هایمان را جا به جا کنیم تو منتظر بمان من بر نمی گردم...!
هیچ کس کاش نباشد نگهش بر راهی چشم بر در بُوَد و دلبر او دیر کند .
حال من حال اسیریست که هنگام فرار یادش آمد که کسی منتظرش نیست نرفت
نه دوری که منتظرت باشم و نه نزدیک که به آغوشت کشم نه از آنِ منی که قلبم تسکین گیرد و نه از تو بی نصیبم که فراموشت کنم تو در میانِ همه چیزی!!!!!
تا حالا قلعه ی بی حفاظ و محافظ دیدی عزیزجانم!!! از وقتی دلم پی نگاهت رفته مثل قلعه ی بی محافظم و منتظرم بیای که فتحم کنی.. از این ساده تر مگه کاری هم هست
نیمکتی چوبی و چتری که بسته است...! دلم تنگ نیست... تنها منتظر بارانم... که قطره هایش بهانه ای باشد... برای نمناک بودن لحظه هایم... و... اثبات بی گناهی چشمانم
خدا کند که بهار رسیدنش برسد شب تولّد چشمان روشنش برسد چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز به این امید که دستم به دامنش برسد هزار دست، پر از خواهش اند و گوش به زنگ که آن انارترین، روز چیدنش برسد چه سالها که در این...