سرتاسر باغ گیلاس ها در برف ، کابوس زن بیوه
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است شمشاد سایه پرور من از که کمتر است؟
من انار می چینم تو هر چه دلت می خواهد این باغ میوه هایش تمامی ندارد
هزار سال در این باغ بی سرانجامی خزان به بار نشست و بهار بی تو گذشت...
مثل لحظهای که باغ؛ در ترنم ترانه شکوفا میشود؛ غرق در شکوفه میشود روزگارتان؛ بهار لحظههایتان پر از شکوفه باد. سال نو مبارک
من و تو می دانیم زندگی در گذر است همچو آواز قناری در باغ
مشکل شرعی ندارد بوسه از لب های تو میوه ی بیرون زده از باغ حق عابر است
خونه از گریه پُره، کوچه از مرگِ غزل توی ویرونی باغ، نعش گُل بغل بغل
شبیه برگِ جدا از درخت بر کفِ باغ نه وصل حال مرا خوب می کند نه فراق
تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت می توان گفت که من چلچله باغ توام مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف سخت محتاج به گرمای توام
حالاکهرفتهای پرندهایآمدهاستحوالیِاینباغِروبهرو هیچنمیخواهد فقطمیگوید کو کو ...
این باغِ لگدکوب شده/ شکوفههای گلسرخ/باز/به پرواز درامد سینه سرخ .
نگرانم پاییز دارد به نارنج ها می رسد اگر نیایی تمام باغ دق می کند...
تو که رفتی همه ی مزرعه ها خشکیدند باغ من بعد تو صد جعبه زمستان داده...!
ماییم و خزانی و دل بی برو باری گور پدر باغ و بهاری که تو داری
تو را آنگونه می خواهم که باغی باغبانش را شبیه مادر پیری که می بوسد جوانش را