یکروز سمت شهر خودم کوچ میکنم با دردهای کهنه و غمهای بیشمار...
دردی عظیم دردی ست با خویشتن نشستن در خویشتن شکستن
مثل زنی پا به ماه تو را به درد نشسته ام ! فرزند کدام ماهی اینقدر نمی آیی؟
از نمک نشناس ها آزار دیدن سخت نیست درد دارد خوردن زخم از نمک پروردهای
تکه ای از رو حم خیلی درد میکند آنجایش که پر بود از شیطنت های دخترانه دلم برای خودم تنگ شده من خیلی وقت است بچگی نکرده ام ...
تنهاییت را بچسب... بیخیال آدمها... دل بستن به آدمها فقط درد دارد...
عاشقم کردیورفتی لعنتیاینرابدان، پیشپایتمیگذاردروزگار،ایندردرا...
تنها ز تو دردی ماند ای مونس جان با من خواهم که نخواهم هیچ با درد تو درمان را
ای بمیرد درد از هر طرف بنویسی اش شبیه گرگ تو را خواهد درید !
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم درد شانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!
تو را که درد نباشد زِ درد ما چه تفاوت تو حال تشنه ندانی که بر کناره جویی
زمستان سرد نیست درد است وقتی دست هایم تنها خودم را به آغوش می کشند !
با خَنده دستش را رَها کردم ولے خُبْ ! اینگونه خندیدن به قرآن درد دارد !
لبخند تو مسکن تمام دردهای کشف شده ی عالم است برایم...
ای آن که دوست دارمت اما ندارمت جایت همیشه در دل من می کند
مانند هیزمهای مصنوعیّ شومینه میسوزم و پایان ندارم، درد یعنی که...
می شکنم پل ها رو پشتم تا نترسم برنگردم هیچ جا دنبالم نگردین من یه درد دوره گردم
تو میتونستی و نخواستی همه ی دردم همینه...
لب هایت مُخدِر دارند...! می بوسمت سرگیجه میگیرم نمی بوسی مرآ درد می کِشم
روز و شب منتظری هفته به آخر برسد ! پس چه دردیست که هر جمعه دلت می گیرد ؟
خون میرود نهفته از این زخم اندرون ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد...
این روزها همه آدمها درد دارند… درد پول درد عشق درد تنهایی این روزها چقدر یادمان میرود زندگی کنیم!!
ای کاش وقتایی که دردی رو دوا نمیکنیم حداقل دردی رو به دردا اضافه نکنیم
تنهاییت را بچسب بی خیال آدمها.. وابستگی فقط درد دارد!! .