همه چیز شتابان می گذرد جز درد
در مقابلِ درد هیچکس نمی تواند قهرمان بماند. هیچکس...
و دراین عمر که تنها سر ناکامی داشت با همه درد نجیبیم خدا می داند
بگوچاره ی این دردیکپارچه بامن را نگاه کن که بی نگاهت منوازفنانوشتنم
تو مرا در دردها بودی دوا
ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش
مثل تیغ دو لبه هستی؛ بوسیدنت زخم است نبوسیدنت درد…
شده آیا به کلنجار نشینی که چه شد؟ من به این دردِ پُر ابهام دچارم هر شب
گفتی اَم درد تو عشق است، دوا نتوان کرد دردم از توست، دوا از تو، چرا نتوان کرد؟
درد یعنی که شبی بین غم و بی خوابی هوس دیدن یاری که تورا کشت، کنی...
تو همدردی یا تو هم دردی؟
نگو که رفتن پایانِ ماجراست رفیق خدا بزرگ تر از دردهای ماست رفیق...
درد داریم که عاشق میشویم و گرنه کدام آدم عاقلی جانش را با دیگری سهیم میشود؟
ای بمیرد درد از هر طرف بنویسی اش شبیه گرگ تو را خواهد درید
فریاد بزن بغض، بگو درد خودت را تا کی همه شب چشم تر و بالش نمناک ؟
دیوار دردش گرفته بود وقتی به او تکیه داده بودم و به تو فکر می کردم
مدت هاست که سرم درد میکند، دکتر ها می گویند: توده ای از حرف های ناگفته در سر داری...
در مسیر تو اگر چه هر بلایی دلکَش است یک نفس مهلت بده؛ این درد اسمش آتش است
خسته است از آرزوها،نای جنگیدن ندارد خنده اش را دفن کرده،درد خندیدن ندارد
اگر تو هزار درد داری من " هزار و یکی " و آن یکی " نبودن "تو ست !
آزادی درد دارد ماندن و رفتن در هجمه ی دشمن عشق است در میدان آزادی و دلدادگی
چقدر غمگینی تو درست مثل زنی که درد، آبستن است و اشک فارغ می شود
دردی از تو در سرم گیج می خورد و ذهنم به قاعده ی هرماه بر زمین قی می شود