می گذرد این عمر در دلتنگی بمیرم برای دلم که پیر شد به پای دلتنگی...
اگه دل تنگی میتونست دلیل مرگ باشه من روزی هزار بار میمردم!
تلخی نبودنت را این شب ها با یادت شیرین می کنم.
آخرین لحظه ی این سال کجایی بی ما؟ یار باید همه جا پیش عزیزش باشد
و چه کسی خواهد فهمید در این حوالی از دلتنگی من؟؟؟
چتر بهانه بود چشمان باران زده شانه هایت را کم داشت...
جمعه ها شرح غروبیست که خون آلوداست دیه اش قیمت بد حالی و دلتنگی ماست
دلتنگ محکم بغل کردنت،بوییدنت و بوسیدنتم
جزیره ام در اقیانوس سکوت دلتنگی ترانه نژادی
بر "دار" شب فرش می بافت صبح امید را دلتنگیم
بخدا در دل و جانم نیست هیچ جز حسرت دیدارش
پاییز است،صدایم بزن خاطراتم زرد میشود پشت این همه دلتنگی
اشک ازشکستنه! سکوت ازتنهایی، لبخندازمهربونی،ولی، پیام از"دل تنگی"
به تو نگاه می کنم غریبانه می نوشم چای دم کشیده ی خنده هایت را هر چند نیستی!
جانا دگر از حسرت دیدار چه گویم دل سوخت در اندیشه ی "چشمت"تو کجایی...
مرغ دلم پر می کشد اندر هوای دیدنت آرام جان باز آ، که من مشتاق آن خندیدنت
اینجا همه دلتنگند نمیدانم آنها که دل برایشان تنگ است؛ کجایند...
سهم ما در وسط معرکه ی عشق چه بود؟ غم و دلتنگی و حسرت، همه یک جا با هم
دلتنگی نام دیگر این روزهاست وقتی از این همه رهگذر یکی تو نیستی
چقدر سرد است! وقتی… دلتنگتم و نیستی
پشت هر دلتنگی یه بیمعرفته که کلی از روزهای خوب رو فراموش کرده...
رفت دلتنگی جا ماند عادت می کنم به یادگاری ش
زندگی بی عشق جهنم است آسمان بی خورشید شب است اما من بی«تو» نامی نخواهم داشت...
من بی تو در غریب ترین شهر عالمم بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟