فقط یک شادی در زندگی وجود دارد: دوست داشتن و دوست داشته شدن.
دلم شادی می خواهد وسعتش زیاد نیست به اندازه کفِ دستانت ... دستانم را بگیر ...
در تولد ها شادی ها شمع بگیرانیم چرا بمیرانیم؟! زیبایی جشن ها به روشنی ست
دلم ابری ست ، کجایی همه ی شادی من؟!
این نفس فردا نمی آید به دست پس به شادی بگذرانش تا که هست !
ز غم مباش غمین و مشو ز شادی شاد که شادی و غم گیتی نمیکنند دوام
ز شادی در همه عالم نگنجم اگر یک لحظه غم خوارم تو باشی
باید دنبال شادی ها گشت غمها خودشان ما را پیدا می کنند
زندگی پُر از عشق و رنگ می شود وقتی شادی را، در قلب دیگران نقاشی کنی...
زندگے دفتر شعرے ست پر از شادے و غم شعر من بی تو به آن ، قسمت شادش نرسید
وقتی که رفتی ریشه عشق سوخت ، آتش گرفت شادی
زندگیت رنگی می شود وقتی که تو شادی را در قلب دیگران نقاشی کنی
ما جوانی را میان خاک مدفون کرده ایم بس که در پایان هر شادی، درآمد پیر ما...
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی! به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
باور کن زندگی را ... شیرین مثل غمِ کودکان بالا شهر تلخ مثل شادیِ کودکان کار
شادی طلاق داده ی صدسالهٔ من است با او مرا چه نسبت و او را به من چه کار
شادی نیمه ی شعبان و غم دوری تو شب عید است ولی سینه ما می سوزد
با خبر باش پس از ظلمت این چند صباح صبح دولت بدمد شادی ما پشت در است
باز هم سیزده سال نو از راه رسید باز هم شادی و سر زندگی از راه رسید آنجا که شمایید اگر ابری نیست تندی بپرید بیرون که اصلا جا نیست
بی تفاوت باش چون هر چیزی ارزش فکر کردن ندارد شادی چیزی نیست جز داشتن تن سالم و یک حافظه ی ضعیف ....
زلال ترین شبنم شادی را همیشه بر لبانت آرزو دارم نه برای امروزت ، بلکه برای فردای هر روزت . . . عیدت مبارک
همسر مهربانم با وجود تو، مرا به الماس ستارگان نیازی نیست، این را به آسمان بگو. تو به قلب من شادی و به جانم روشنایی می بخشی . روزت مبارک باد.
سلامتیه اونایی که براشون مثل آتیش چهارشنبه سوری بودیم همه وجودمون تو آتیش عشقشون سوخت تا اونا با شادی از رومون بپرن و رد بشن
هنگامی که درِ شادی به روی انسان بسته میشود، بلافاصله در دیگری باز میشود؛ اما ما آنقدر به در بسته خیره میشویم که درِ باز شده را نمیبینیم ...