یکشنبه , ۱۵ مهر ۱۴۰۳
مگذار که غصه در میانت گیرد...
ز غصه صدهزاران قصه دارم ولی پیش که خوانم؟ با که گویم؟...
دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد...
غصه هایت را به برگ های درختان آویزان کن چند روز دیگر می ریزد!...
غم غربت بگیرد مثل بغضی سخت نایت را محرم آی می چسبد بگریی غصه هایت را...
هوا دلگیر افق تاریکدلم پرواز می خواهدرها از این همه غصهکمی آواز می خواهد...
هر لحظه که صدای تو را گوش می کنمهر قدر غصه هست، فراموش می کنم...
همه رفتند از این خانه ولی غصه نرفتباز این یار قدیمی چه وفایی دارد...
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،غصه هم میگذرد......
بدون تو چه کنم خلوت خیابان راشلوغ کرده ترافیک غصه میدان را...
شده از درد بخندی که نبارد چشمت؟...من در این خنده ی پر غصه مهارت دارم...
گفته بودی گریه کن از غصه ات کم می شودمن اگر یک شب ببارم این جهان غم می شود ....
بخندوقتی می خندی میگم غصه رو بی خیالش...
و همان روز کهاز غصه مرا ویران کردخانه اش عقد کنان بود نمیدانستم...
آدم هیچوقت نباید به خاطر قدیمها غصه بخورد. کسی که عزای گذشته را میگیرد، پیر و عزادار است...
گفته بودی گریه کن از غصه ات کم میشودمن اگر یک شب ببارم این جهان غم میشود...
آدما فراموش نمیکنن،یاد میگیرنچطور میشه بیصدا غصه خورد......
پایان ندارد غصّهزبانه میکشد دلم،خاکسترِ اجاقِ زندگی فریادِ خاموشیست....
چِل سال رنج و غُصه کشیدیم و عاقبتتَدبیر ما به دست شَراب دو ساله بود...
آسمونم دلش غصه دارهحق داره هرچی امشب ببارهجای برف باز می شینی کنارممطمئنم دیگه شک ندارمشک ندارم توام فکرم هستی.....
من تمنا کردمکه تو با من باشیتو به من گفتی-هرگز-هرگزپاسخی سخت و درشتو مرا غصه ی این هرگز کشت!...
از رفتنِ پاییز غصّه نخور زمستان برای ما دلتنگ ها فصلِ زیباتری ست باران نمی بارد تا بویِ هیچ خاطره ای بلند نشود...
شده از درد بخندی که نبارد چشمت؟من در این خنده ی پر غصه مهارت دارم......
خدا کند که نفهمیغمت چه با من کردکه مرگ من نمی ارزد به غصه خوردن تو...
و همان روز که از غصه مرا ویران کرد خانه اش عقد کنان بود نمیداستم .....
من عادت دارمغصه ی هر اتفاق بدی رویه دفعه بخورمنه تمام عمر..!...
همه مون یه رفیق داریمآنقدر برامون مهم و دوس داشتنیه که وقتی تو رابطه ش مشکل پیش میاد،ما بجاش غصه میخوریم و پیر میشیم...
قول دادم به خودم،غصه تراشی نکنمفکر این را کهتو باشی و نباشی نکنم......
ماه من غصه چرا؟!تو مرا داری و منهر شب و روزآرزویم همه خوشبختی توست...
به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،غصه هم میگذرد،آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند....
خدایا میدونم تو بهم غصه نمیدیغصه هام از خودمه.خدایا شکرت ، به هزار و یک دلیل . ....
دل به کف غصه نباید سپرداول و آخر همه خواهیم مرد...
عشقمروزای سختمونم تموم میشه غصه نخوریا ،باشه؟؟! .....
آرزوی بزرگتری ندارمجز اینکه غصه های چسبیده ی گلو رافریاد کنمآی دروازه ها یاری می کنید؟...
شده آیا به کلنجار نشینی که چه شدمن به این درد پر ابهام دچارم هر شب...