پرواز نمی خواهم، از بس که قفس زیباست من مشتری حبست، این حصر حصاری چند؟
شوق پرواز دارد چکاوک نگاهم شهناز صمدی
گشوده ام به هم آغوشی قفس، آغوش گشاده از پی پرواز نیست بال و پرم
به پرنده ِ چشمانت بگو به پرواز در آید ودر کنج دل ِعاشق من لانه ای امن بسازد .
عشق ... پرواز بلندی ست تا رسیدن به خدا
اسیر قفس در خیال آموختم پرواز را
پرنده نیستم که بگویی: دوستت دارم، پرواز کنم! آدمم، بیشتر عمر میکنم...
پرواز را طاووس ها هرگز نمی فهمند سرگرم خود باشی اسارت شکل می گیرد
چشمانت پرستوهایی عاشق اند با شوق پرواز دوست داشتنی و باشکوه
می خواستم آغاز را در انتهای یک پرواز رنگ کنم، آسمان تمام شد!
نه پرِ پرواز داشتم نه دلم دریا بود؛ در هوایت غرق شدم ... .
هوا دلگیر افق تاریک دلم پرواز می خواهد رها از این همه غصه کمی آواز می خواهد
از لحظه نبودن تو دیوانه تر شدم این جا دلی به سوی تو پرواز میکند
پرواز کن اینبار پرواز تو زیباست راهی شو تو تا نور دنیای تو آنجاست
پرواز به حال قفس میگرید
گفتی:دوستت دارم و من به خیابان رفتم فضای اتاق برای پرواز کافی نبود
گلدان قفسی ست که از یاد گلها می برد پرواز را
فرصت پرواز کردن ها: همین حجم قفس وسعت آوارگی ها: بی کران در بی کران!
پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت روزی به آشیانه من هم سری بزن...
بعضی از دخترا هم انقد مُژه میکارن که آدم فکر میکنه اگه پِلک بزنن درجا پرواز میکنن
عشق یعنی: تو در مجازی میگویی دوستت دارم و من جدی جدی پرواز میگنم!
خوشا آن شب ها که که تا آغوش من پرواز می کردی برایت شعر می خواندم ، برایم ناز می کردی .
نگذاشتی به رنج قفس خو کنم چرا پرواز در ڪنارت اگر حقّ من نبود
از روز اول با تو در پرواز دانستم پروانه ها در پیله دنیا را نمی فهمند