متن کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کوتاه
شمس تبریزم، غریبی در جهان چون من کجاست؟
گرچه مشهور جهانم کرده مولانای من...
بـבهـڪارم بـہ آغوشܩ.
یـہ בونـہ جــان مثــل تـــو...
جمعـہ ها پایان هـفـتـہ نیست،
شروع موج جـבیـבے از בلتنگے هاست.
مـــا گمشـב گــــان...
בر בل یک خاطرہ اے בر בل شهریم.
من و دلتنگی به انتظارت نشسته ایم
اگر زود برسی من قاتل میشوم
اگر دیر برسی آن قاتل من!
به نظر من طمع حس زیاده خواهی نیست هوس از دست دادن است
نشستـہ בر خیال من، בوبارہ چشم هاے او.
בوبارہ چشم هاے او، ز تن گرفـتـہ جان من.
گفتی که دیگه دل نمیدی به شعرم،
لبهام لرزید، چشمام گفت: وای نه...
باختم، ولی خوشحالم...
چون دل رو به کسی دادم که لبخندش، از هزار برد بیشتر میارزه.
از هܩان لحظـہ ڪـہ از چشܩ.. تو افتاב בلم.
جان بـہ ترڪ تن بـے حوصلـہ اܩ ܩشغول است.
بعـــב تـــو...
خیلــے بعیــב اسـت،
ڪـہ بیـرون نــروב جــان ز تنــܩ...
وسط زندگی نشسته ام
صبور،
غمگین،
امیدوار،
خسته
و ادامه دهنده
و ادامه دهنده؛
گفتنـב با خوشبختـے جملـہ بساز،
آغوش تو را نشانـہ رفتم.
دیوار مَسـجد به ستوه آمده از طَوافِ مـا
یا برگـرد ، یا با خیالِ مِیکده نِگهت میدارم
دیوانه نبودم از آغاز ولی من عمری است
آنقدر وهمِ خیالِ تو کشیدم که شیدا شدهام
بی رویِ تو چای از دهن افتاد فدایِ نظرت
میشـود چشم بُگُشـایی و کمی قند دهـی
عزتم را پس بده گاهی خجالت میکشم
غیرِ تو بر خانهای دیگر بکوبم دســت را