متن برگردان: زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان: زانا کوردستانی
برای زن همسایه بهار مطبوع است و
برای زن خودش
سوز و سرمای زمستان.
-------
ناتالیا هالک - روسیه
ترجمه: زانا کوردستانی
آفتاب بر روی آدم برفی می تابد،
چند قطره عرق --
در چشمانش...
----------
مارینا هگین - روسیه
ترجمه: زانا کوردستانی
زمستان
بر روی ساق پایش --
رگ آبی دیگری برایش جای گذاشت.
----------
جین ریشهوله - آمریکا
ترجمه: زانا کوردستانی
غروبگاه جمعه
کفشدوزکی در کف دستم،
دوست ندارد که بپرد.
----------
لومیلا بالابانونا - بلغارستان
ترجمه: زانا کوردستانی
صبحگاهی پاییزی
پیرمرد گدا، مکانش را
به برف سفید بخشیده بود.
---------
والریا سیمونوا - روسیه
ترجمه: زانا کوردستانی
ظرف های عتیقه اش را در کابینت می گذارد
برای روزهای بهتر پیشرویش
مادر هشتاد ساله ام.
----------
تیریزا موریمینو - ژاپن
ترجمه: زانا کوردستانی
بچه ها سرگرم بازی اند،
در پارک --
نزدیک نیروگاه اتمی.
----------
تروزە سیندیک - آلمان
ترجمه: زانا کوردستانی
آواز بخوان ای پرنده ی کوچک!
با ما همکاری کن،
برای انتخاب نام نوزاد تازه متولد شده.
---------
انیسه جیسیس - کرواسی
ترجمه: زانا کوردستانی
باد و بوران،
آوازی پاییزی -
در گلوی نی لبک.
----------
کالا رامیش - هندوستان
ترجمه: زانا کوردستانی
ماه کامل
نمی تواند خودش را قایم کند -
حتا در میان صنوبرها نیز.
----------
لونا مونگیسگورد - دانمارک
ترجمه: زانا کوردستانی
[فقط تو]
پر و بالم را ببری،
باز به خانه ی تو بر می گردم.
روحم را از من بستانی،
باز در پیکر بی جان تو، تناسخ خواهم یافت.
بینایی ات را به من ببخشایی،
باز خواهم گشت به چشمان نابینای تو.
انگشتانم اگر سبز شوند،
باز دستان بریده از...
[بە یاد سامی شورش]*
بخواب عزیزم!
زمین یکپارچه یخ زده
باد خوابیده
رود کفش هایش را کنده
و شب از سرما می لرزد.
بخواب عزیزم!
در این شهر،
فقط مرگ بیدار است...
----------
* از شاعران معاصر کُرد
شعر: گوران مریوانی
ترجمه: زانا کوردستانی
پروردگارا!
به راستی، تو مرا می بینی؟!
یا من هم در چشم تو،
شبیه مورچه هایی هستم
که از بس کوچک و ناپیدایند،
زیر دست و پا له می شوند.
شعر: گوران مریوانی
ترجمه: زانا کوردستانی
پاییز نام دیگر خداست!
برای مردمان بی مهر و محبت،
تا که دریابند
آدمی هرچه قدر هم جوان و سرحال باشد
روزی فریاد کهولتش برخواهد خواست
همچون برگریزان درختان...
شعر: غمگین خدر
ترجمه: زانا کوردستانی
هرگز سکوت نکن!
تا که شهد سخنان شیرینت،
قاطی چای تلخم شود!
چونکه صدایت،
سرسبزی و آبادی دل من است
باور کن،
ایامی که صدایت به مهمانی گوشم نمی نشیند
چنان دلتنگ می شوم
که چون پرنده ای غمگین
بی هدف و سرگردان،
به پرواز در می آیم
آنقدر که...
می دانم که روزی، باز می گردی،
تنها به صبر ایوب نیاز دارم تا آن زمان!
چونکه زمان، سکوت را از بین می برد
سخن ها را در خود پنهان می کند
سختی ها را پایان می دهد،
چون ذره ای هم گفتگو ارزش ندارد.
شعر: غمگین خدر
ترجمه: زانا...
از زمانی که تو رفتی،
از ابرهای آسمان هم،
سکوت می بارد!
باشد!
تو با من قهری،
پس این قهر و سکوت ابرها از کیست؟!
شعر: غمگین خدر
ترجمه: زانا کوردستانی
ما گذشته شده ایم!
دیروز،
زخم امروزمان است!
عمیق و خونین!
بر پیکر فردایمان...
شعر: غمگین خدر
ترجمه: زانا کوردستانی
از سال دو هزار و پنجاه و دو به بعد
هر روز غروب،
زیر سایه ی آن تابلوی آبی خواهی نشست
که کوچه ای را به نام من مزین کرده است.
شعر: ریبوار طاها
برگردان: زانا کوردستانی
هزاران مرتبه به خدا التماس کردم
که تو را به من برساند، اما نکرد!
مثل بچه ها گفتم: خدایا این خوبی را در حقم بکنی
خیر خواهی دید.
شعر: ریبوار طاها
برگردان: زانا کوردستانی
بی تو حوصله ی نوشیدن یک لیوان آب را هم ندارم
دیگر بعد از تو،
این ایام فراق را چگونه به پایان برسانم؟!
شعر: ریبوار طاها
برگردان: زانا کوردستانی
الان دیگر از هر زمانی بیشتر دوستت دارم...
این حرف تمام لحظات من است.
شعر: ریبوار طاها
برگردان: زانا کوردستانی
می گویند: کف زدن با یک دست نمی شود
پس این دل تنهای من،
این همه فغان و شیون اش چگونه است؟!
شعر: ریبوار طاها
برگردان: زانا کوردستانی