متن حافظه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حافظه
دستان چرکینت
بر ستونهای وطن
ناخن میکشد
حافظهی زمین
پر از ترکهای شیشهای ست
که هر لحظه
میشکند
و شیر دال
با غرشی
که استخوانِ زمان را میلرزاند
سایهی زخمش را
مثل پرچمِ سوخته
بر کرانههای خاک
میگستراند
فرض کن حسرت آغوش تو را دم نزنم
چه کنم بعد تو با حافظه پیرهنم
خیس دلتنگی ام و می چکم از بالشتم
تکه ای ابرم و مشغول به باران شدنم
شب فرا می رسد این غم دو برابر بشود
شب فرا می رسد آغوش تو را جان بکنم
یا...
𖣘•❦︎ - ببخشید مزاحم شدم!
میشه لطفا با خانومِ...
زود تلفنو گذاشت: اشتباه گرفتین!
نفس نفس میزد... دستشو روی
قلبش گذاشت! حالا از کجا باید
می فهمید که این ضربان تندِ
قلب، از تنفره یا دلتنگی؟!
تلفن باز زنگ خورد...
خیره شد به شماره ی روی
خط افتاده و لب...