شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
هر که خود داند و خدای خودشکه چه دردیست در کجای دلش...
زندگی درد قشنگیست! بجز شب هایش ...که بدون فقط حال پریشان دارد......
آن طبیبی که مرا دید در گوشم گفتدرد تو دوری یار است به آن عادت کن...
شده آیا به کلنجار نشینی که چه شدمن به این درد پر ابهام دچارم هر شب...
درد را می شستندسازهای بی صدادر چنگ رود...
* آه *درد راکشیدم...
گویند کهچون می گذرد هیچ غمی نیستاما که والله / همین درد کمی نیست......
تنهاییآنقدر ها هم درد ندارد...اما خدا نکندتنهاترت کنند آن موقع از دردتا مغز استخوانتهی تیر میکشدهیتیر میکشد......
دلم خون شد از این افسرده پاییز/ از این افسرده پاییز غم انگیز/ غروبی سخت محنت بار دارد/ همه درد است و با دل کار دارد...
گاهی باید تو برق چشاش خیره شد و گفتدردت به جونم...
درد داردکه خودت علت لبخند شویو دلت در همه حالات پر از غم باشد......
هیچ چیز جز قالب ظاهری، که درد و رنج، خود را در آن آشکار می سازد، بر پایه تصادف قرار ندارد و رنج کنونی ما جایگاهی را پر می کند...که بدون آن با برخی رنجهای دیگر اشغال خواهد شد. اگر چنین اندیشه ای اعتقاد زندگی ما گردد، امکان دارد میزان قابل توجهی آرامش خویشتندارانه در ما ایجاد کند....
دور که می شویزندگی سراسر درد می شود.جاده ها باریک وکوره راه ها تنگ و تاریک می شوند.دور که می شویزندگی سراسر بی آهنگ می شود....
درد ها دادی و درمانی هنوز...
کاش من همیک در بودم!و به رفت و آمداین همه دردعادت می کردم....
درد می شستندسازهای بی صدادر چنگ رود...
-خیلی چیزها تجزیه ناپذیر است مثل: حرف ها رفتار ها نقاب ها تظاهر هااینها زخمی بر دلها می زنندڪه با گذشت صدها سال هم جایشان درد میڪندهم تازه می مانند.بیشتر مراقب هم باشیم......!!!...
جهنم چیست؟جز بودن میان دیگرانی که نمی داننددردت رانمی فهمند حرفت را......
حال من حال مریضی است که در کشتن اودرد و درمان و طبیبش همه همدست شدند!...
دردی که تو فکرمهخیلی بدتر از درد واقعیه......
پشت زیباترین لبخندبیشترین رازها نهفته استزیباترین چشمبیشترین اشک ها را ریختهو مهربان ترین قلببیشترین دردها را کشیده است...
درد بی درمانیعنیتو رفته ای در مهمن هنوز از تو لبریزم...
می خواھم بروم اما تا به کجا نمی دانمفقط می خواھم برومبه غربتی دیگربه عشقی دیگرو شاید به دردی دیگرحس رفتن تا ھمیشه رفتن وجودم رافرا گرفته است...
جمعه و دلتنگی و پاییز و چشمی خیس اشککو طبیب حاذقی تا درد ما درمان کند؟؟؟...
دلت که گرفتدیگر فرق نمی کندداری برای کدام دردت گریه می کنی!...
یک پاییز مادرم مرا زاییدحالا پاییز که می شوددرد می گیرمو زاده نمی شوم چرا؟...
کسی که برای التیام درد انسان ها می کوشد مهربان استو کسی که برای درد حیوانات دل می سوزاند مهربان ترین انسانهاست…روز ملی دامپزشکی بر فعالان این عرصه مبارک باد...
درد داردوقتی ساعت ها می نشینیو به حرفایی...که هیچ وقت قرار نیست بگوییفکر می کنی...
درد امروز من از فردایست کامید طلوعش نیست...
گاهی باید رها کرد /باید نداشت/ باید نخواست / باید گریخت از انتظاراتی که آدم را پیر میکند و دردهایی که آدم را شکسته می کند......
محبت به نامرد ، کردم بسیمحبت نشاید به هر نا کسیتهی دستی و بی کسی درد نیستکه دردی چو دیدار نامرد نیست...
چه کسی حرف مرا / درد مرا باور کرد؟ تو ...بیا با من باش...
آن طبیبی که مرا دید در گوشم گفت درد تو دوری یار است به آن عادت کن...
چه خوب بود که آدمی می توانست وقتی درد و مصیبتی دارد ماه ها بخوابد و چندین ماه بعد آسوده و تازه نفس از خواب برخیزد....
آرزو دارم بفهمی درد راتلخی برخورد های سرد را...
زندگی همانند ستاره ها و مهتاب زیباست به جز زمان هایی که با ابرهای غم و درد پوشیده شده است...
عادت کرده ام که این خیابان شلوغهر روزسینمای من باشدمن سالهاست پشت این ویترینخشک شده اماینها درد من استمنتنهامانکن این ویترینم...
سهراب میگویدزندگی جیره مختصری است ...مثل یک فنجان چای ...وکنارش عشق است ...مثل یک حبه قند ...زندگی را با عشق، نوش جان باید کردگاهی اما زندگی جیره ای از درد استمثل یک قهوه ی تلخ بی نسیب از قند استگاهی این زندگی داغ دارت میکندداغ یک دوست,رفیق, بد کامت میکندگاهی این زندگی بی خیالت میکندگاهی هم این زندگی غصه دارت میکندزندگی جایی ندارد ک دلی ارام داشتگر تو یافتی ای رفیق جای ما هم شاد باش...
پزشکان اصطلاحاتی دارندکه ما نمی فهمیمما دردهای داریم که آنها نمی فهمندنفهمی بد دردی استخوش به حال دامپزشکان!...
درد دارد همیشه دل کندندرد دارد تمام پایان ها...
برای بعضی درد هانه می توان گریه کرد ...نه می توان فریاد زد ...برای بعضی از دردها...فقط می تواننگاه کرد و شکست ......
هم دردی و هم دوای دردی...
درد بی درمان شنیدی ؟حال من یعنی همین !بی_تو_بودن_درد_داردمی_زند_من_را_زمین...
از درد ناله کردم و دَرمان من نکردگویا دلش بِدَرد منِ ناتوان خوشَست......
گفتم مادر! گفت جانمگفتم درد دارم! گفت : بجانمگفتم خسته ام! گفت: پریشانمگفتم گرسنه ام! گفت : بخور از سهم نانمگفتم کجا بخوابم! گفت: روى چشمانماما یکبار نگفتم ! مادر!، خوبم ، شادم…!همیشه از درد گفتم و از رنج..جوانی ات رو با بچگی هایم پیر کردممرا به موی سپیدت ببخش مادردستان پر مهرت رابوسه باران میکنم...
درد بر من ریز و درمانم مکنزانکه درد تو ز درمان خوشتر است...
چشم از قلب شڪایت ڪرد گفت : توعاشق میشوےومڹ اشڪ میریزم ...قلب گفت:تو نگاه میڪنے ومڹ دردمیڪشم !...
تمام درد من این است که …تو هرکاری هم که انجام دهی، بازهم برای منبهترینی️...
پرنده ها هرگز دیرشان نمى شود.هیچ سگى ساعتش را نگاه نمى کند. و گوزنها نگران فراموش کردن تولدها نیستند!فقط انسان، زمان را اندازه مى گیرد. و ساعت را اعلام مى کند.و به همین دلیل فقط انسان است؛ که از ترسى فلج کننده، رنج مى برد!ترس تمام شدن وقت......
جلو من از درد حرف نزن.زندگی من پر از لجبازی های بین من و خداست......